عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6897 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6981 | baran |
![]() |
61 | 4598 | msn |
![]() |
16 | 1267 | baran |
![]() |
1 | 873 | msn |
![]() |
2 | 1072 | msn |
![]() |
4 | 993 | msn |
![]() |
1 | 868 | msn |

کمی بعد یک نفر گریه کنان خبر آورد که: کریمی با تویوتایش تخته گاز می آمده چند تا گوسفند وسط جاده می دوند. پایش را می گذارد روی ترمز تا به گوسفندها نخورد دمکرات ها از همه طرف نشانه اش می گیرند ماشین را می بندند به گلوله، ناگهان تویوتا آتش می گیرد.
از ماشین می پرد بیرون دمکرات ها سر می رسند می گیرندش و می گویند به امام توهین کن و گرنه..
می اندازندش توی تویوتا که در حال سوختن بوده. قد بلندش بعد از سوختن شده بود اندازه ی یک بچه ی شش، هفت ساله!

ازآن روزی کـه حلقه بر ضریحت بست دستانم / دلم شـیدا شد و دادم زکـف دامـان طاقت را .
... و نگاه به موهای زنان شوهر دار و غیر شوهردار حرام گردیده است چون موجب تهییج مردان شده و این تهییج موجب به فساد افتادن آنها و دست زدن به کارهای غیر حلال و زشت می شود.
و همچنین است حکم هر چیز که مانند موی زنان موجب تهییج مردان بشود.
امام رضا (ع)

به سر سوداری آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم ناشکیباست
چرا رفتید چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم ...

صبح به همراه مرتضی به فکه برگشتیم .به محض رسیدن به سراغ بیل رفت. بعد آن را از داخل خاک بیرون کشید وحرکت کرد!با تعجب گفتم:آقا مرتضی کجا می ری!؟ نگاهی به من کرد وگفت:دیشب جوانی به خواب من آمد وگفت:من دوست دارم در فکه بمانم!بیل را بردار وبرو!
راوی:بسیجیان تفحص
منبع:کتاب شهید گمنام

از راست: نفر اول (شهید عباس بیات)، نفر دوم (شهید رحمان میرزا زاده)، نفر سوم (شهید اکبر عزیز زاده)، نفر پنجم (شهید مرتضی ملکی، نفر هفتم (شهید محمد بهشتی)، نفر هشتم (شهید سید محسنجلادتی)، نفر دهم (شهید پیام پور رزاقی)، نفر یازدهم (شهید حاج قاسم اصغری)

بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
برآورد اعمال در #شب_نوزدهم انجام میگیرد و تصویب آن در #شب_بیست_ویکم و تنفیذ آن در #شب_بیست_وسوم .
-وسائل الشیعه، ج 7 ص 259
امام کاظم علیه السلام :
کسی که به دوراز چشم برادر(ایمانی)اش در #حق وی #دعا کند
ازجانب #عرش #ندا داده میشود که:
صد هزار برابر آنچه برای او خواستی نصیب تو خواهد شد...



ز شهر عشق تو را سینه چاک آوردند
به عرش رفته ما را به خاک آوردند
عبور کرده ای از کوچه سحر گویی
که روی دست تو را تابناک آوردند
به ذهن باغ همیشه تو سبز خواهی ماند
اگر نشان ز تو تنها پلاک آوردند...

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی
هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ
دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ
طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"

حضرت آیتالله خامنهای: ما در پاسخ به عصبانیت آمریکا از پیشرفت ملت ایران، همان جمله معروف شهید بهشتی را تکرار میکنیم که از عصبانیت بمیرید .

امام صادق علیه السلام :
لَیسَ عَلَی الجَوارِحِ عِبادَةٌ أخَفُّ مَؤونَةً وأفضَلُ مَنزِلَةً
وأعظَمُ قَدرا عِندَ اللّهِ مِنَ الکَلامِ فی رِضَا اللّهِ ولِوَجهِهِ
ونَشرِ آلائِهِ ونَعمائِهِ فی عِبادِهِ؛
هیچ عبادتی برای اعضا ، سبُک بارتر و در نزد خدا منزلتش برتر و
قدرش بیشتر از سخن گفتن برای رضایتِ خداوند و برای خاطر او و انتشار نعمت
های ظاهری و باطنی اش در میان بندگانش نیست.
بحار الأنوار ج ۷۱ ص ۲۸۵
تبلیغ بر پایه قرآن و حدیث، ص 260


فراموشمان نشود!
پدرجان، افتخار كن كه خداوند به تو چنين فرزندي عطا كرده است كه در راه خدا انجام وظيفه ميكند. اگر من در جبهه شهيد شدم، چه سعادتي بهتر از اين. مگر من از علي اكبرها بهترم و از علي اصغرها كوچكترم؟ پدرجان، چه راهي را بهتر از راه سرخ حضرت حسين(ع) سراغ داريد. اگر هست به من نشان بده تا به آن راه بروم. اسلام در خطي است كه هميشه به خون احتياج دارد. با توجه به اينكه برادران دوازده ساله و سيزده سالة ما شهيد ميشوند، هنوز هم كم است و اين درخت اسلام بايد با اين خونها آبياري شود.

شبکه المیادین خبر داد یکی از مسئولین حرم حضرت زینب(س)
در اثر حمله تروریستی خمپارهای شورشیان سوری
علیه حرم حضرت زینب در حومه دمشق به شهادت رسید.

دیروز پدران وبرادران ما درصف خون وحماسه
ایستادند تا بمانیم…..!
امروز آمده ایم تاامانت کربلا رابه عاشورائیان برسانیم
دیروز کلاشینکف بودومین شهادت و امروز قلم
واندیشه وعشق!
جهاد بابی است که خداوند جز بر خواص خود نمی گشاید
وجهاد تا آخرین نفس ادمه دارد….

در خیال، خیلی زودتر از خودم به بهشتزهرا(س) رسیده بودم. با دوستم سر مزار
شهید رفتیم. خشک بود و هیچ بویی حس نمیکردیم. راست میگفتند، همة آن بو
به خاطر اسانسهای خشکی بوده است که به سنگ مزار شهید میزدند و هر وقت
ذرهای رطوبت به آن میخورد بویش بلند میشود. خوشحال بودیم که بالاخره ته
ماجرا را درآوردیم. در همین حس و حال بودیم که صدایی ما را به خودمان آورد.
برگشتیم. جوانی بود با سر و وضعی مثل رزمندههای جنگ. چهرهاش آشنا بود.
جا خوردم. خود شهید بود. خیلی آرام به ما نزدیک شد. دوستم هم مثل من خشکش زده بود.
حالا میخواهید توی امتداد چی بنویسید؟
گیج و منگ بودم. سعی کردم خودم را کنترل کنم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «خُب، مینویسیم که مزار شما بوی عطر نمیده و همهاش کار...»
سکوت کرد. نگاهش را از من برنمیداشت. فکر کردم زیادهروی کردهام و نباید
همین اول اینطوری صحبت میکردم. لبخند ریزی زد و گفت: «این چیزی که میگی
درسته. اما میخواهم یه چیزهاییرو بگم که فراموش نکنی بنویسی.»
کمی مکث کرد و ادامه داد: «من تک پسر خانواده بودم. مادرم کلی آرزو برایم
داشت. همسن و سال شما بودم. اما مادرم را راضی کردم و رفتم جبهه. رفتم
جایی که اول و آخرش گلوله بود و انفجار. برای چی رفتم؟ برای اینکه شما
امروز راحت زندگی کنید و راست راست راه بیفتید بیایید اینجا و بعدش
بنویسید: قبر فلانی بوی عطر نمیده! نمیخوام جلوتونرو بگیرم. شاید لازم
دیدید این مطلبرو چاپ کنید. من هم نمیگم چاپ نکنید، اما مواظب باشید
حرمت شهدا و خانوادههاشونرو نشکنید. یادتون باشه که ما برای چی جنگیدیم و
خانوادههامون چه غمهای بزرگی توی سینههاشون دارن. یه مطلبرو هم فراموش
نکنید که کرامت داشتن و نداشتن یک شهید در مقابل خود شهادت، چندان مهمتر
نیست. توی روزگاری که همة دنیا دنبال خوشگذرانی و مادیگرایی هستن، اینکه
جونترو بگیری کف دستت و برای دین و وطنت بجنگی، کم کرامتیه؟!
نشریه امتداد،شماره 45، مهر 1388،صفحات (29-29)

سربندهای خاکی: سید حمید موسوی ترک آبادی، در عملیات "طریق القدس" شربت شهادت نوشید. برادرش "سید حمید"، در عملیات کربلای 5 و برادر بعدی، "سید محسن" در عملیات ولفجر8 . سه برادر در حساس ترین نبردهای های سال های دفاع مقدس، بر خاک افتادند و مادرشان، پیکر آنان را تا بهشت زهرای تهران مشایعت کرد. کاری که همه آحاد این سرزمین را به زیر دین این زن می برد. بانویی که هر آن چه داشت، در طبق اخلاص نهاد و تقدیم مامِ شرف و دین خود نمود. بانویی که تمام سرمایه هستی خویشتن را هزینه کرد تا خاندانِ "موسوی ترک آبادی" در پیشگاه اجدادشان سرفراز باشند.

چه دردی کشیده ...!!
بهتر نگاه کن ...
به جای پاهایش به صورت معصومش نگاه کن ...
آرامش را می بینی؟؟؟؟؟؟
و چه زیبا گفت حضرت قــــاسم (ع) .....
شهادت برای من از عسل هم گواراتر است...

هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست ،
و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد
و آنگاه خون شهید جاذبه ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید
و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن ، به سفری خواهد برد
که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد
و چنین سوختنـی را جز به آنان که پـروای سـوختن در آتش عشق ندارند نمی بخشند.
شهید سید مرتضی آوینی


لن تسبی زینب مرتین
فکلنا عباسک یا زینب




فرمانده با شور و حرارت مشغول صحبت بود و تقسیم وظایف میکرد و گروه ها یکی یکی توجیه
می شدند.
یکدفعه یادش آمد باید خبری را به قرارگاه برساند. سرش را چرخاند و به یک رزمنده نوجوان گفت:
پاشو با اون موتور سریع برو عقب این پیغام رو بده. رزمنده نوجوان بلند شد.
خواست بگوید موتور سواری بلد نیستم اما فرمانده آنقدر ابهت داشت که نتوانست چیزی بگوید.
دوید سمت موتور و فرمانش را توی دستش گرفت و شروع کرد به دویدن که صدای خنده همه ی
رزمندگان بلند شد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
تعداد صفحات : 4