مجنون خنده های تو ام بیشتر بخند ای ابر مرد
"الهم الحفظ امامنا و قاعدنا سید علی الخامنه ای بالحجه...
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6897 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6981 | baran |
![]() |
61 | 4598 | msn |
![]() |
16 | 1267 | baran |
![]() |
1 | 873 | msn |
![]() |
2 | 1072 | msn |
![]() |
4 | 993 | msn |
![]() |
1 | 868 | msn |
مجنون خنده های تو ام بیشتر بخند ای ابر مرد
"الهم الحفظ امامنا و قاعدنا سید علی الخامنه ای بالحجه...
برای دریافت سایز اصلی بر روی عکس کلیک کنید
ما شهید ندادیم که مرغ و میوه ارزان شود،ما شهید دادیم که بیحیایی ارزان نشود. . .
امام خامنه ای:
شــــهــــادت، مــــرگــــــ تــــاجـــــــرانـــــه اســـــتــــــــــ....
یک عکس از شهیدان دفاع مقدس که برای اولین بار است که منتشر می شود
مــــادر دو بخش دارد ... :
« مــــــا »
و
« در »
وقصه ی یتیمی "ما" از کنار "در" شروع شد...
از سنگر عشق شیر شکاران همه رفتند ..........مستانه ره پیر جماران همه رفتند
غمنامه بود ناله جانسوز عزیزان ..................ما با که نشینیم که یاران همه رفتند
و ما، بسيجى هستيم و هر روز با انديشه مطهر، نماز «مرگ بر امريكا» مى خوانيم؛
نماز «امربه معروف و نهى از منكر».
ما
«كُلُّكُم راع» را از محمد صلى الله عليه وآله شنيديم و
«كُلُّكُم
مَسئول» را على براى مان سرود:
«امروز امر به معروف و نهى از منكر،
هم
مسئوليت شرعى و هم مسئوليت انقلابى و سياسى شماست».
ما بسيجى هستيم؛ ما از «مؤمنان ضعيف» بيزاريم؛ از «مَيِّتُ الاَحياء»!
ما مى خواهيم وارث كربلا باشيم
و از خون نامه شهيدان و آرزوهاى مردان حماسه، پاسدارى كنيم.
ما «ستاره هاى گم شده غربت» را فراموش نمى كنيم
و با «اسيران عشق» تا باغ آفتاب مى رانيم.
ما، هر روز دعاى عاشورايى «اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الّذينَ يَأمُرونَ بِالمعروف و يَنهون عَنِ المُنكَرِ»
را مى خوانيم.
و ما، بسيجى هستيم و بسيجى مى مانيم... .
راستـــــی !
مرحوم آیت الله علی سعادت پرور تهرانی در آخرین جلساتی که با شاگردان خاص خودشان داشتند فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند،
واضح واضح و هم اکنون نیز آن زمان برایم مشهود است،
دیدم که انبیا و اولیای الهی(ع) در تشییع جنازه ام شرکت کرده اند
و این به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر با توجه،.......
یاد باد آن روزگاران یاد باد
یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن همه بچه ها را جمع کرد و با صدای بلند گفت: کی خسته است؟
گفتیم: دشمن.
صدا زد: کی ناراضیه؟
بلند گفتیم: دشمن
دوباره با صدای بلند صدا زد: کی سردشه؟
ما هم با صدای بلندتر گفتیم: دشمن
بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا که سردتون نیست می خواستم بگم که پتو به گردان ما نرسیده !!!
یه همچین رزمنده هایی داشتیم ما
چراغهای مسجد دسته دسته روشن میشوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.
آقا سید مهدی که از پلههای منبر پایین میآید، حاج شمسالدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز میکند تا برسد بهش.
جمعیت هم همینطور که سلام میکنند راه باز میکنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…
آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…
دست شما درد نکند، بزرگوار!
عجیب است.
در هفت آسمان
همه تو را می شناسند
و اینجا به گمنام شهرت یافته ای.
ای آشنای غریب!
دست ما را بگیر.
عارف
واصل مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی می فرماید: مرا شیخی بود بزرگوار عامل
عارف کامل که مانند او را در مراتبی که گفته شد ندیده ام، از او پرسیدیم که
در اصلاح و جلب معارف چه عملی را به تجربه رسانده است؟او
گفت: من عملی را در این که گفتی مؤثر ندیدم مگر اینکه در هر شبانه روز یک
بار بر سجده طولانی مداومت شود و در آن سجده بگوید«لا اله الا انت سبحانک
انی کنت من الظالمین» و به هنگام گفتن ذکر خود را در زندان طبیعت، زندانی و
به زنجیرهای اخلاق رذیله بسته ببیند، آنگاه اقرار کند که پروردگار اینکار
را تو بر من نکردی و تو بر من ستم روا نداشتی، بلکه این من بودم که بر خود
ستم کردم و خود را به اینجا انداختم.
از آداب
سجده این است که وقتی که بخواهیم به سجده برویم اول با زانوها به طرف زمین
خم شویم و بعد دستها را پیش از زانوها بر زمین بگذاریم این عملی است که
مرحوم علامه طباطبائی (ره)از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند.نکته های نابی از نماز،ص۲۵۵.
پيكر سردار شهيد ابوالحسن محمدزاده
مادرشهيدان محمدزاده در كنار پيكر شهيد ابوالحسن محمدزاده
مادر شهیدی می گفت: وقتی فرزند اولم در جبهه بود، پسر کوچک ترم آمد تا اجازه حضور در جبهه را بگیرد. به او گفتم فعلا برادرت هست، تو تکلیفی نداری. هر چه اصرار کرد اجازه ندادم. تا آنکه یک روز صبح وقتی نماز صبح را خواندیم، به او گفتم برو خواهرت را هم بیدار کن
و ای خواهرم! تو هم با حفظ حجابت جهاد می کنی،
هم در راه خدا، هم جهاد با نفس و هم جهاد با کفر.
شهید ملک علی نوری
وسط جاده زد کنار.
زیر انداز پهن کرد، از صندوق عقب هم برای وضو آب آورد.
نمازمان را همان جا خواندیم؛ اول وقت.
شهید صیاد شیرازی
یادگاران 11،کتاب صیاد شیرازی، نوشته رضا رسولی، ص77
تعداد صفحات : 5