هر دو تامون آر پی جی زن بودیم
یه موقعیتی رو سپرده بودند به ما دو تا
کمکی شلیک می کردیم
یکی او می زد و من کمکش بودم
یکی من می زدم و اون کمکم بود
یه بار نوبت من بود
حال نداشتم بلند بشم و شلیک کنم
بی حالی رو از چشمام خوند
قبضه رو آماده کرد
بلند شد و زد
یهو دیدم نشست
هیچی نمی گفت
صورتش رو نگاه کردم
یه تیر درست نشسته بود توی پیشونیش
شبیه یه خال...
منبع: مجموعه خاکریز ۸ ، خاطرات نوجوانان دفاع مقدس