عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6897 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6981 | baran |
![]() |
61 | 4598 | msn |
![]() |
16 | 1267 | baran |
![]() |
1 | 873 | msn |
![]() |
2 | 1072 | msn |
![]() |
4 | 993 | msn |
![]() |
1 | 868 | msn |

شهید سید محمد علی جهان آرا:
بچه ها!اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد.
مواظب باشید که ایمانتان سقوط نکند!
شادی روح شهیدان جهان آرا و مادر شهیدان صلوات


عمليات «والفجر5 » ساعت24 روز27 بهمن ماه1362 با رمز «يا زهرا(سلام الله عليها») در منطقه كوهستاني «چنگوله» حدفاصل شهرهاي مهران و دهلران به اجرا درآمد. نيروهاي عمل كننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در دو مرحله با هدف آزادسازي بلنديهاي منطقه چنگوله وارد عمل شدند.
در همان ساعات نخست، بلنديهاي «پيزولي»، «آزادخان كشته»، «تنگه چنگوله» و دهها كيلومتر مربع از خاك ايران آزاد و جاده «بدر- طيب» عراق به تسلط نيروهاي ايراني درآمد. همچنين به4 تيپ از گارد مرزي عراق خساراتي وارد شد. در مرحله دوم مناطق ديگري نيز از خاك ايران و عراق آزادشد و نيروهاي خودي در آن استقرار يافتند كه از جمله آن، استقرار نيروهاي ايراني در35 كيلومتري بزرگراه بغداد- بصره است. در اين مرحله نيز4 تيپ كوهستاني عراق به طور100 درصد و تيپ50 زرهي لشكر12 بيش از50 درصد منهدم شد و دشمن با دادن3770 تن كشته و زخمي و اسير در طي شش پاتك سنگين عقبنشيني كرد.
خلاصه گزارش عملیات :
نام عمليات : والفجر5
زمان اجرا : 27/11/1362
رمز عملیات : يا زهرا(سلام الله عليها)
مكان اجرا : منطقه کوهستانی چنگوله (حدفاصل مهران و دهلران) – جبهه میانی جنگ
تلفات دشمن (کشته ، اسیر و زخمی) : 1670
ارگان هاي عمل كننده : نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
اهداف عمليات : آزادسازي ارتفاعات منطقة چنگوله

گفتا که : چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که : وصیتی نداری ؟ خندید ...
یعنی که همین بس است : لبخنــــد به مـــرگ ....
«قیصر امینپور»

دشت وسیع و دره شیلر میان شهر مرزی بانه و مریوان با فرورفتگی خاصی که از خاک عراق به داخل ایران دارد ، در گذشته و در تاریخ جنگ تحمیلی منطقه مهمی به شمار می رفت . بلندی های سورن ، سورکوه و کانی مانگا در دهانه این دشت قرار دارند .
چگونگی انجام عملیات :
عملیات والفجر 4 در سه مرحله و با هدف وصل این بلندی ها به یکدیگر در خط خودی ، از روز 27 مهرماه 1362 به مدت 33 روز در منطقه جبهه شمالی سلیمانیه و پنجوین انجام شد . حمله ساعت 24 و با رمز یا الله ... با الله ... یا الله در منطقه ای به وسعت صدها کیلومتر مربع آغاز شد . نیروها در دو محور بانه و بلندی های لری ، گرمک ، کنگرک و در محور مریوان و بلندی های پنجوین به نام زله ، مارو و خلوزه به پیشروی پرداختند .
در مرحله دوم پس از گذشت دو روز از مرحله نخست ، بلندی های سورن و کانی مانگا و چندین نقطه دیگر آزاد شد ، اما بر اثر پاتک های دشمن روی قله های کانی مانگا ، برخی از مناطق دست به دست شد و نهایتا در اشغال دشمن باقی ماند .
خلاصه گزارش عملیات :
نام عملیات : والفجر 4
زمان اجرا : 27/7/1362
مدت اجرا : 33 روز
مکان اجرا : منطقه شمالی شهر پنجوین عراق در جبهه شمالی جنگ
رمز عملیات : یا الله ... یا الله ... یا الله
تلفات دشمن : 19000 نفر کشته ، زخمی و اسیر
ارگان های عمل کننده : سپاه و ارتش
اهداف عملیات : آزاد سازی بخشی از میهن اسلامی و ارتفاعات مهم منطقه ، تصرف پیشرفتگی دشت شیلر ، مسدود ساختن راه ورود گروهک های ضد انقلاب که از طریق دشت شیلر انجام می شد ، تصرف پادگان پنجوین و گرمک عراق و خارج ساختن مریوان از زیر دید و تیر دشمن

ارتش عراق با استقرار نیروهای خودی روی ارتفاعات مرزی مهران، علاوه بر ایجاد تسلط بر این شهر، موفق شده بود با نیروی کمتری از منطقه بدره پدافند کند. حال آن که عقب راندن دشمن از روی ارتفاعات مرزی، پدافند در دشت را به او تحمیل می کرد و در نتیجه نیروی بیشتری زمین گیر می شد. بر همین اساس، طرح تأمین مهران – به عنوان دومین عملیات محدود در شرایط جدید – در دستور کار قرار گرفت.
خلاصه گزارش عملیات :
نام عمليات: والفجر 3
زمان اجرا: 7/5 /1362
تلفات دشمن:5500 (كشته، زخمي و اسير)
رمز عمليات: يا الله - يا الله - يا الله
مكان اجرا: شهرهای مرزی مهران – جبهه میانی جنگ
ارگانهاي عملكننده: رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي
اهداف عمليات: آزادسازی شهر مهران و مناطق پیرامون

- خلاصه گزارش عملیات :
- نام عمليات: والفجر 2
- زمان اجرا: 29/4/1362
- تلفات دشمن:4200 (كشته، زخمي و اسير)
- رمز عمليات: يا الله - يا الله - يا الله
- مكان اجرا: منطقه مرزی پیرانشهر – حاج عمران
- ارگانهاي عملكننده: رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي
- اهداف عمليات: انهدام نیروی دشمن ، تجزیه آنها و فتح چندین ارتفاع مهم در منطقه و خارج ساختن شهرهای مرزی از زیر دید و آتش توپخانه عراق
- پس از عملیات والفجر مقدماتى، بار دیگر شرایط جنگ به نحوى مطرح شد که به نظر مى رسید با افزایش توانایى هاى نظامى دشمن، بدون تغییرات اساسى در شیوه نبرد، ادامه جنگ مشکل خواهد بود. از این رو، تا رسیدن به آن نقطه لازم بود روند عملیات ها ادامه یافته تا از رکود جبهه به مدت زیاد جلوگیرى شود.بدین ترتیب، پس از بحث و بررسى مناطق مختلف مقرر شد، عملیات هاى والفجر ،۲ ۳ و ۴ انجام شود. مهم ترین مسأله اى که در این عملیات ها مورد نظر بود، به کارگیرى نیروى اندک، دادن تلفات کم و جلوگیرى از وارد شدن ضربه اساسى به توان یگان ها و تضمین موفقیت عملیات بود.

سه رزمنده بسیجی، در مجالی که یافته اند ...
در کانالی باریک به نماز ایستاده اند.کانالی که برای این رزمندگان، هم "محرابِ نبرد" است و هم "محرابِ نماز" !!!
و چه محرابی از این نزدیک تر به بارگاهِ الله؟

- خلاصه گزارش عملیات :
- نام عملیات : والفجر 1
- زمان اجرا : 20/1/1362
- مدت اجرا : 6 روز
- مکان اجرا : شمال غربی فکه در جبهه میانی
- رمز عملیات : یا الله – یا الله – یا الله
- تلفات دشمن : 6750 نفر کشته ، زخمی و اسیر
- ارگان های عمل کننده : سپاه و ارتش
- اهداف عملیات : سرکوب نیروهای دشمن و باز پس گیری مناطق تحت اشغال
- نخستین تجربه سپاه پس از سازماندهی
- سه ماه پس از انجام عملیات ناموفق والفجر مقدماتی ، عملیات والفجر 1 در منطقه شمال غربی فکه تا بلندی های حمرین طرح ریزی شد . در ساعت 22 و 10 دقیقه 20 فروردین ماه 1362 با رمز یا الله - یا الله - یا الله حمله یگان های سپاه و ارتش به فرماندهی سرهنگ علی صیاد شیرازی ( فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش ) آغاز شد .

- خلاصه گزارش عملیات :
- نام عمليات: والفجر مقدماتي
- زمان اجرا: 11/18 /1361
- تلفات دشمن:4620 (كشته، زخمي و اسير)
- رمز عمليات: يا الله - يا الله - يا الله
- مكان اجرا: منطقه عمومي فكه
- ارگانهاي عملكننده: رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي
- اهداف عمليات: تصرف پل غزيله و پيشروي به سوي شهر العماره عراق
- اهداف عملیات
- اولین هدف تصرف پل غزیله بود و چنانچه این مرحله از عملیات با موفقیت انجام می شد، تصرف شهر العماره به عنوان دومین هدف در دستور کار قرار می گرفت.
- موقعیت منطقه
- منطقه عملیاتی از شمال به میشداغ و برقازه از جنوب به هورالهویزه از شرق به چزابه و شهر بستان و از غرب به شهر العماره عراق و رودخانه دجله منتهی می شد.
- در منطقه مزبور رودخانه های متعددی وجود دارد، از جمله: رودخانه دویرج که از کوه های شمالی منطقه سرچشمه گرفته و به هورالسناف می ریزد و رودخانه میمه که سرچشمه آن ارتفاعات ایلام است و به طرف هور بن عمران (جنوب هورالسناف) منتهی می شود.
مختصر نوشته شد...

- امروز برای شهــــدا وقت نداریم
از عشق مگو قصه، که مــــا وقت نداریم
با حضرت شیطان سرمان گرم گنــــاه است
از بهر ملاقات خــــــدا وقت نداریم
در کوفه تن غیرتمــــان گوشه نشین است
بهر سفـــر کرببلا وقت نداریم
هر چند که خوبست شهیدانــــه بمیریم
زیباست ولی حیف که مـــا وقت نداریم

- از ســـرمـا کلافــه شـــده بــود
ســر ِ جــاش درجــا مــیزد .
تـه تـفنگ مــیخورد زمین ، قــِرچ قـــِرچ صــدا مـــی داد .
یه ماشین تویوتا جلوتر زد رو ترمـــز .
حاج احـمد پیاده شـــد رفت طـرف پسرک
ـ تـو مثـلاَ نــگهــبانی این جا ؟ این چــه وضعــشه ؟ یــکی بــایــد مــراقب خــودت بـاشه !!! مـی دونـی ایــن جـــاده چــقدر خطــرنـاکـه ؟
مـــثله طلبکـارا حرف مــی زد
نزدیک ِ پسرک شـد
ـ ببیــنـــم تــفـنـگـت ُ .
تفنگ ُ از دست پسرک کـشید بــیرون .
ـ چــرا تـمیزش نــکردی ؟ ایــن تفـنگه یــا لــوله بـخاری !؟!؟!
پــسرک تفنگ ُ کشید از دستش
مثل بچه ها زد زیر گریه .
گفت :ـ تــو چــهطور جــرئت می کنی بــه مــن امــر ُ نــهی کــنی ؟ ! مــی دونی مـن کیـــَم ؟مـــن نــیروی بــرادر احمدم . اگــه بــفــهمه با من اینـجوری رفتــار کــردی حسابت ُ مـــی رسه .
بعدم روش ُ برگردونــد ُ
گــفــت :«اصلاَ اگه خودت بــودی مــیتونستی تو این سرما نــگهبــانی بـدی ؟ ؟ ؟ »
احمد شونه های پسـرک ُ گرفت ُ مـــحـکـم بــغـلـش کــرد .
بی صدا شروع کـرد بـه اشک ریخـتن
بــه پسرک گفـت :« تــُو رُ خــدا مــنُ بــبخش »
پسرک شروع کــرد بــه وول خوردن کــه شونش ُ از دستای ِ قدرتمند ِ حاجـی بیـرون بکشـه ،
یـــــهو دســـتــش خــورد بــه کُلــا پــشمــی احــمد .
کلاه افتــادشنــاخـتش .
سرش ُ گــذاشت رو شونه ـــَش ُســیر گـــریه کرد

با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند بهمون.
سر یک آب راه، قایق حسین پیچید روبرویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید «چه خبر؟»
- آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود.
حالا که درست شده،
مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم، مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه،
می پریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم.»
پرسید «پس کی نماز می خوانی؟»
گفتم «همون عصری.»
گفت «بی خود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.


«محمود، زمان انقلاب شاگرد ما بود، اما حالا استاد ما شد...»
امام خامنه ای
پدرجان، افتخار كن كه خداوند به تو چنين فرزندي عطا كرده است كه در راه خدا انجام وظيفه ميكند. اگر من در جبهه شهيد شدم، چه سعادتي بهتر از اين. مگر من از علي اكبرها بهترم و از علي اصغرها كوچكترم؟ پدرجان، چه راهي را بهتر از راه سرخ حضرت حسين(ع) سراغ داريد. اگر هست به من نشان بده تا به آن راه بروم. اسلام در خطي است كه هميشه به خون احتياج دارد. با توجه به اينكه برادران دوازده ساله و سيزده سالة ما شهيد ميشوند، هنوز هم كم است و اين درخت اسلام بايد با اين خونها آبياري شود.

شهید همت میفرماین که:
در همین عملیات والفجر 4 هنگام رسیدن به میدان مینی که پاکسازس نشده بود
یک بسیجی رو دیدم که رفت رو سیم خاردار دراز کشید اونم از نوع حلقویش و بعد گف رد شین!!!!!
کسی اینقدر عاشق؟؟؟؟!!!!!!!!!
عشق بدون شناخت نیست........

خیلی گشته بودیم ...
نه پلاکی ، نه کارتی ، چیزی همراهش نبود...
لباس فرم سپاه تنش بود...
چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد...
خوب که دقت کردم...
دیدم یک نگین عقیق است ، انگار جمله ای رویش حک شده...
خاک و گل های آن را پاک کردم...
دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم...
روی عقیق نوشته بود :
"به یاد شهدای گمنام"

تنها پسر خانواده مؤمنی بود؛ مادرش بعد از کلی نذر و نیاز و توسل به امامزادههای ایلام، علی را از خداوند گرفت؛ آن هم در ماه مبارک رمضان و شب شهادت حضرت علی(ع). علی تنها برادر و نورچشمی ۵ خواهر بود تا اینکه در یازده سالگی رفت پی طلبگی و در ۱۵ سالگی به شهادت رسید؛ جالب اینجاست که پیکر شهید طلبه «علی مؤمنی» بعد از ۱۵ سال با توسل مادر علی به حضرت ابوالفضل(ع) به آغوش مادرش بازگشت.

صدای اذان را که شنید...
ماشین را زد کنار و پیاده شد...
گفتم...
کجا...دیر میشه...باید زودتر برسیم اهواز...
گفت...
مگه صدای اذان رو نشنیدی...
از کجا معلوم تا اهواز زنده باشیم...
با همان یک ذره آبی که داشتیم وضو گرفت و به نماز ایستاد...
همرزم شهید حمیدرضا نوبخت

سرزمین کربلا میعاد عشق است
کربلای پنج ما فریاد عشق است
دلا بشنو حدیث وصل یاران
کبوترهای بی بال دو ایوان
دلا در عاشقی چون کاوه می باش
که سر یا خدا چون او کنی فاش
درودی بر جهان آرای ایران
صلابت پیشه و سردار شیران
گل یاس شهیدم باکری را
به خاطر آورم در سادگی ها
شراب عشق حق در نی قلم شد
و آوینی به آن بر مقصدش شد
که همت با وضوی عشق خوابید
میان خاک و خون در سایه ی بید

اونقدر برا اومدن به جبهه التماس کرد که کلافه شدم
کارش شده بود گریه و التماس
آخر سر فرستادمش مخابرات تا بی سیم چی بشه
رفت آموزش دید و برگشت
اتفاقا شد بی سیم چی خودم...
... یه شب توی عملیات اتیش دشمن زیاد شد
همه پناه گرفتند و خوابیدند روی زمین
یه لحظه این بچه رو دیدم که بی سیم روی دوشش نیست
فکر کردم از ترس پرتش کرده روی زمین
زدم توی سرش و گفتم: بی سیم کو بچه ؟!
با دست به زیر بدنش اشاره کرد
دیدم بی سیم رو گذاشته زمین و رویش خوابیده
نگاهم کرد و گفت:
اگه من ترکش بخورم یکی دیگه بی سیم رو بر میداره
ولی اگه بی سیم ترکش بخوره و از کار بیفته ، عملیات لنگ می مونه...
... مخم تاب برداشت
زبونم بند اومده بود از فکر بلندش

نیمه های شب از اتاقش صدای گریه و ناله می آمد. بچه ام داشت نماز شب می خواند. نخواستم مزاحمش بشوم.
تا اذان صبح نماز خواند و دعا کرد و ناله زد.
برای نماز صبح سجاده را باز کردم.دیدم از بس اشک ریخته؛ مهر سجاده خیس شده است. آن موقع محمد سیزده ساله بود

مرد آمده بود چیزی بگوید
سرفه امانش نداده بود
چه میتوانست بگوید
وقتی تمامِ فهمِ یک شهر از جانباز
.
.
.
سهمیه دانشگاه است
وبعد از مرگ،شاید اسم یک کوچه...
پی.نوشت :
وقتی میگی بابام جانبازه یاخانواده شهدا و ... هستیم اولین چیزی که میگن با سهمیه رفتی دانشگاه ؟؟؟
ولی کسی نمیگه از داغ نبودش چی کار میکنی...

نزدیک عملیات بود. میدانستم دختر دار شده. یک روز دیدم سر پاکت نامه از جیبش زده بیرون.
گفتم: این چیه؟
گفت: عکس دخترمه.
گفتم: بده ببینمش.
گفت: خودم هنوز ندیدمش.
گفتم: چرا؟
گفت: الان موقع عملیاته. میترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده، باشه بعد...
"شهید مهدی زین الدین"

چشم هایت کو برادرم!
چی...؟چی...؟
فدایش کردی؟
برای چی؟برای کی؟
برای دفاع از ناموست!!؟
آه...،خوب شد که امروز دیگر نیستی.نیستی تا ببینی.
چی رو؟
هیچی...!!هیچی...!!

اندازه پسر خودم بود ؛ سیزده ، چهارده ساله .
وسط عملیات یه دفعه نشست . . .
گفتم :«حالا چه وقت استراحته بچه ؟»
گفت : «بند پوتینم شل شده ، می بندم راه می افتم ..»
نشست ولی بلند نشد . هر دو پاش تیر خورده بود .
برای روحیه ما چیزی نگفته بود ..

شما چند نفرید ؟
مادر سرشو پایین میندازه و سکوت میکنه،
بعد میگه:
میشه خونه ما بمونه برای فردا ؟
چرا مادر ؟
آخه شاید فردا از پسرم خبری برسه . . .

الـــــقدس لــــــنا...
از بچگی با این شعار به پیشواز روز قدس رفتیم....
.
.
.
به امید روزی که با این شعار وارد قدس عزیز شویم(ان شاءالله)

هـــرچی آرزوی خـوبـه مالِ تـــــــو . . .
یادمان نرود در این شبها دعایشان کنیم
تعداد صفحات : 11