loading...
پایگاه اینترنتی سربندهای خاکی×××آدرس جدید ما:http://shohada.louk.ir
تبلیغات ویژه همسنگران

آخرین ارسال های انجمن
montazerani بازدید : 788 چهارشنبه 29 خرداد 1392 نظرات (0)

می پرسم « درد داری ؟ » می گوید « نه زیاد .»

می خوای مسکن به ت بدم؟
نه .
می گم « هرطور راحتی»
لجم گرفته . با خودم می گم « این دیگه کیه ؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.»
شهید حسین خرازی
montazerani بازدید : 758 سه شنبه 28 خرداد 1392 نظرات (0)


از صلیب سرخ آمدند گفتند:


در اردوگاه شما را شکنجه‌تان می‌کنند یا نه؟
همه به آقا سید نگاه کردند
آقا سید جواب نمی‌دهد
مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شکنجه می‌کنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید
آقا سید جواب نمی‌دهد
پس شما را شکنجه نمی‌کنند؟
آقا سید جواب نداد
نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست.
فرمانده پادگان آقای ابوترابی را برد در اتاق، گفت:
تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود:

ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند
دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی‌برند

فرمانده کلاهش را زد زمین گفت:
من نوکر تو هستم... .. .
montazerani بازدید : 744 یکشنبه 05 خرداد 1392 نظرات (1)
تعدادی از جانبازان دفاع مقدس، در حالی که برخی از آنان به لحاظ عمومی
حتی قادر به خوردن غذا نبودند
و از سرم اسفاده می کردند، در نماز جمعه حاضر شده و قامت شکسته خود را به نماز بسته اند.
در طول تاریخ انقلاب اسلامی،خصوصا در دهه شصت،
نماز جمعه نقش رسانه ای فوق العاده ای را ایفا کرده است.
به جرات می توان ادعا کرد که نبض نیروهای انقلاب و باورمندان
به نظام جمهوری اسلامی در نماز جمعه می طپید
و کار به جایی رسید...
که رژیم بعثی عراق برای تضعیف روحیه عمومی مردم در طول جنگ، بارها به صورت آشکار،
تهدید به حمله ی هوایی به جایگاه نماز جمعه را مطرح می کرد و
حاضر بود هزینه های معنوی این اقدام را بپذیرد
و حتی در برخی شهرستان ها، این جمایت هولناک را مرتکب شد
و این مهم را در تهران به دست مزدورانِ ایرانی خود سپرد
که ۱۷ نمازگزار نیز در دانشگاه تهران، قطعه قطعه شدند.
montazerani بازدید : 770 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)
افسران - خدایا به امید تو . اولین پستم  (خاطره ای شهدا )در گروهی که ایجاد کردم
  • روز سوم عملیات بود. حاجی هم می رفت خط و برمی گشت. آن روز، نماز ظهر را به او اقتدا کردیم. سر نماز عصر، یک حاج آقای روحانی آمد. به اصرار حاجی، نماز عصر را ایشان خواند.مسئله ی دوم حاج آقا تمام نشده، حاجی غش کرد و افتاد زمین. ضعف کرده بود و نمی توانست روی پا بایستد.سرم به دستش بود و مجبوری، گوشه ی سنگر نشسته بود. با دست دیگر بی سیم را گرفته بود و با بچه ها صحبت می کرد؛ خبر می گرفت و راهنمائی می کرد. این جا هم ول کن نبود.
  • «شهید همت»
montazerani بازدید : 770 جمعه 03 خرداد 1392 نظرات (0)
افسران - واما...مردانِ کمِ روزگار


شهدا در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان عندربهم یرزقونند


تونیستی کنار من
ولی رها نمی کند
مرا دمی صدای تو

روزت مبارک پدرم...نیستی ولی یادت در خاطر و جان ما تا ابد جاریست
montazerani بازدید : 757 سه شنبه 31 اردیبهشت 1392 نظرات (1)


با ماشین به سمت قرارگاه می رفتیم و صدای اذان ظهر رو از رادیو گوش می کردیم.

آخرین الله اکبر اذان که تموم شد گفت:" نگه دار، همین جا نماز می خونیم".


با تعجب پرسیدم:" توی این بیابون؟!"


گفت:"آره، این جا که مشکلی نداره، آتیش دشمن هم که این طرف ها نیست".


حسن دائم الوضو بود، من هم وضو داشتم.


توقف کردیم و مشغول نماز شدیم.بیابون برهوت، فرمانده ی توپ خانه ی سپاه، پاهای برهنه و نماز اول وقت، صحنه ی زیبایی رو از ارتباط خالق و مخلوق به تصویر کشیده بود.


جالب این که فاصله ی ما تا قرارگاه ده دقیقه بیشتر نبود، اما حسن دوست نداشت همین مقدار هم نمازش به تاخیر بیفته.


*
شهید حسن شفیع زاده
فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء و توپخانه سپاه
montazerani بازدید : 783 دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

فرمانده با شور و حرارت مشغول صحبت بود و تقسیم وظایف میکرد و گروه ها یکی یکی توجیه

می شدند.

یکدفعه یادش آمد باید خبری را به قرارگاه برساند. سرش را چرخاند و به یک رزمنده نوجوان گفت:

پاشو با اون موتور سریع برو عقب این پیغام رو بده. رزمنده نوجوان بلند شد.

خواست بگوید موتور سواری بلد نیستم اما فرمانده آنقدر ابهت داشت که نتوانست چیزی بگوید.

دوید سمت موتور  و فرمانش را توی دستش گرفت و شروع کرد به دویدن که صدای خنده همه ی

رزمندگان بلند شد.


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
montazerani بازدید : 579 یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
افسران - امید عزیز با رفتنش معنای
افسران - امید عزیز با رفتنش معنای  




امید عزیز با رفتنش معنای " انسانیت " را دوباره به یادمان آورد

امید عباسی علاوه بر نجات دادن حتمی جان کودک از حادثه آتش سوزی ، پیش از این اقدام به تهیه کارت اهدای عضو کرده بود که پس از شهادت با رضایت خانواده ، تعدادی از اعضایش نیز اهدا شد


ذکر یک صلوات یا فاتحه نیز جهت شادی روح این عزیز خالی از لطف نیست.ممنون

روحش شاد و یادش در قلب مان همیشه زنده











افسران - امید عزیز با رفتنش معنای
montazerani بازدید : 590 شنبه 28 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
 

 
بسمه تعالی

از: پاسدار عملیات ذبیح الله عالی

به: کارگزینی سپاه ساری

موضوع: کسر کردن حقوق ماهیانه

محترماً به عرض می‌رسانم چون اینجانب دارای چهار هکتار زمین زراعتی آبی و خشکه هستم و درآمد زیادی دارم و همین طور به خاطر اینکه حقوق من زیاد است، درخواست می‌نمایم که در اسرع وقت از حقوق ماهیانه من حدود 2000 تومان کسر نمایید.

خداوند همه ما را خدمتگزار اسلام و امام قرار بدهد. آمین

ذبیح الله عالی

 این نامه می‌تواند نمونه خوبی باشد برای سنجش رفتار کسانی که امروز در ادارات و نهادهای دولتی حقوق دریافت می‌کنند، اما عموماً از دریافت‌های ماهیانه خود ناراضی هستند و عملاً ادارات دولتی را میدان مسابقه‌ای کرده‌اند برای کار کمتر و دریافتی بیشتر!
montazerani بازدید : 607 چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

  افسران - دلم برای بابایم تنگ شده بود گفتم از او بنویسم


خسته نباشی " آقا " که علمدار انقلابی …

خسته نباشی " آقا " که این همه سال رهبری کردی ما را
خسته نباشی " آقا " که اینقدر زخم زبان میشنوی و مانند جدت علی (ع) تحمل می کنی ؟
مولایم چاه داشت که سر در آن کند و با چاه صحبت کند شما چطور چاه دارید ؟
نگاه می کنم به نامت و می بینم چه زیباست " خامنه ای " ، سرشار از
همان حروف " خمینی " است ، گیرم با یک " آه " بیشتر ...
نگاه می کنم به مرامت و به همین " چفیه " که سالهاست همراه همیشگی شماست ، تا
مبادا فراموش کنیم فکه و والفجر مقدماتی را . خرمشهر و بیت المقدس را ...
اما می دانی !
چفیه خیلی به شما می آید ؛ شما که علمداری ، فرمانده کل قوایی .
هر جا کم می آوریم ،
همین که می بینیم شما رهبر مایی ،
آرام می شویم ...
من می نویسم “ کانال ”… سرمایی ها یاد کولر می افتند ، دیپلمات ها یاد سوئز ،
سیاستمداران یاد شبکه های رسانه ملی اما امام خامنه ای یاد “ حنظله ”می افتد یاد “ کمیل ”

خدا را شکر رهبرم می فهمد زبان مرا
montazerani بازدید : 606 شنبه 21 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

حاج احمد گفت: اجازه بدهید حاج قاسم هم حادثه جالبی را که این روزها در مورد جنازه یک شهید بسیجی در عراق اتفاق افتاده را برای دوستان نقل کند. حاج قاسم هم نقل می کند که چگونه یک بسیجی شهادت خود را در جبهه پیش بینی می کند و با استفاده از کارت و پلاک یک اسیر عراقی زمینه دفن جنازه خود را در کربلا فراهم می کند و حال سال‌ها پس از مفقودیت ، یک خانواده عراقی آدرس قبر او را در کربلا به حاج قاسم رسانده اند تا به خانواده اش خبر دهد.


download (1)

montazerani بازدید : 639 پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
            افسران - تا کاشف غربت شهیدان گشتیم


تا کاشف غربت شهیدان گشتیم

دنبال پلاک و استخوان در دشتیم
مهدیعجل اله فرجه به خدا اگر مجوز می داد
دنبال مزار مادرش می گشتیم
montazerani بازدید : 627 پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
افسران -  خدا را شکر رهبرم می فهمد زبان مرا...

می‌نویسم "کانال"…
سرمایی‌ها یاد کولر می‌افتند،
دیپلمات‌ها یاد سوئز،
سیاستمداران یاد رسانه‌های ارتباط جمعی!
اما آنها که با تشنگی و عطش آشنایی دارند،
کانال برایشان واژه درد آوریست…
کانال برایشان تداعی کننده‌ی کانال "کمیل" و گردان "حنظله" است…
خدا را شکر رهبرم می فهمد زبان مرا...
montazerani بازدید : 344 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)


وقتی خواستیم کفش های دوستان را جفت کنیم همه دانستن!!

وقتی خواستیم دست کسی رو بگیریم همه را مطلع کردیم!!

هرکاری کردیم به نیت کمک همه فهمیدن!!

اما چه چیز بالاتر از جان دادن ؟؟

که بودن و هستن کسانی که نخواستن همه بدانند!!!

به جز الله

montazerani بازدید : 397 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)


حساسیت داشت به بوی کباب،
حـالــش خیـلی بد می شـد...
یک بار خیلی اصرار کردیم که چرا؟
گفت : اگر در میان مین بودی و به خاطر اشتباهی چاشنی مین فسفری عمل می کرد
و دوستت برای این که معبر و عملیات لو نرود،
آن را می گرفت زیر شکمش و ذره ذره آب می شد و حتی داد نمی زد
و از ایــن ماجــرا فقط بوی گوشت کبــاب شده تـوی فضـا می ماند...
تو به این بو حساس نمی شدی ؟ !!!
montazerani بازدید : 352 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
شهید حسن باقری

داخل که شدیم، دیدم بسیجی جوانی توی ستاد فرماندهی نشسته.

گفتم: بچه بلند شو برو بیرون. الان اینجا جلسه است.
یکی از کسانی که اونجا بود، سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت: این بچه، فرمانده‌ی گردان تخریبه!!
montazerani بازدید : 380 جمعه 13 اردیبهشت 1392 نظرات (0)


شرمنـــــــــده از تو اے پـــــدر شهیـــــــد . . .

که تمـــــــام آرزوهــــــایت را بوسیــــــدے و گذشتــــے . . .
و من نــــــگذشتــــــم . . !! و باز نتـــــــــــوانستم بگــــــذرم!!! شرمنـــــــــــــــــده ام . . .!
montazerani بازدید : 397 پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

به مناسبت میلاد مادر شهیدان حضرت زهرای اطهر(س) و روز مادر

مادر شهید مفقودالاثر «حمیدرضا مهرایی» می‌گوید: تولد حضرت زهرا(س) حمیدرضا با پول


توجیبی‌اش برای من پارچه چادری خرید؛ چادر را سر کردم و پاره شده اما آن را هنوز


هم یادگاری نگه داشته‌ام.

montazerani بازدید : 340 پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

بوی عطرعجیبی داشت!


نام عطر را که میپرسیدم جواب سربالامیداد.

شهیدکه شد


تو وصیت نامه اش نوشته بود:


به خداقسم هیچگاه عطرنزدم؛هرگاه خواستم معطرشوم،ازته دل میگفتم:


السلام علیک یا اباعبدالله
montazerani بازدید : 498 جمعه 06 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
افسران - شهیدی که نماز نمیخواند امّا...



تو گردان شایعه شد .نماز نمی خونه!گفتن: تو که رفیق اونی، بهش تذکر بده

باور نکردم و گفتم : لابد می خواد ریا نشه، پنهانی می خوانه ...


وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون، بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم


با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! توی سنگر کمین، در کمینش بودم تا سر حرف را باز کنم . تو که برای خدا می جنگی، حیف نیست نماز نخونی ...


لبخندی و گفت : یادم می دی نماز خوندن رو ! بلد نیسی!؟


نه، تا حالا نخوندم !همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره های شصت دشمن، تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم .توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم. هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد. آرام که کف قایق خواباندمش ...


لبخند کم رنگی زد. با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد...
montazerani بازدید : 416 جمعه 06 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
افسران - خاطره بسیار زیبا از حاج همت(نخونی از دستت رفته)


بسم الله را گفته و نگفته شروع کردم به خوردن .
حاجی داشت حرف می زد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی می کرد.
هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عبادیان کرد و پرسید : عبادی ! بچه ها شام چی داشتن؟ همینو. واقعاً ؟ جون حاجی ؟ نگاهش را دزدید و گفت : تُن رو فردا ظهر می دیم .
حاجی قاشق را برگرداند . غذا در گلویم گیر کرد .
حاجی جون به خدا فردا ظهر بهشون می دیم .
حاجی همین طور که کنار می کشید گفت : به خدا منم فردا ظهر می خورم.
montazerani بازدید : 464 پنجشنبه 05 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
افسران - داشت شهید میشد ولی دست از شوخی بر نمی داشت.
شده بود حکایت چوپان دروغگو. حرف راستش را هم دیگر کسی باور نمی کرد. اگر می گفت

آتش گرفتم، کسی حاضر نبود یک ظرف نفت رویش بریزد و خلاصش کند؛ چه رسد به آب. توی


شوخی و برخوردهای غیر جدی، مثل گاوپیشانی سفید بود.


با این وصف، وضع آن روز غیر از همیشه بود. خمپاره درست خورده بود جلوی در سنگرشان. هنوز


گرد و غبار ننشسته بود و ترکش های علاف پرپر می کردند که دیدیم یک نفر که گویی صدایش از ته


چاه در می آید، با ناله جانسوزی مرتب می گوید: کمک .. کمک .. کمک کنید! نزدیک رفتیم دیدیم بله،


خودش است. از بس از او رودست خورده بودیم، پایمان پیش نمی رفت. می گفتیم مثل همیشه باز


می خواهد اذیت کند؛ اما چشم مان که به خون روی زمین و سر و وضع آشفته او افتاد، کوتاه آمدیم


و گفتیم: چی شده بیخودی شلوغش کردی؟ و او در حالی که واقعا مجروح شده بود و جفت پاهایش


را گرفته بود و به خودش می پیچید، از رو نرفته و شکسته و بسته می گفت: کمک! کمک به جبهه های


جنگ تحمیلی؛ کمک کنید! درست مثل بچه بازیگوشی که می گویند اگر دل و جگرش هم بیرون بیاید،


با آنها بازی می کند، داشت شهید میشد ولی دست از شوخی بر نمی داشت.
montazerani بازدید : 504 پنجشنبه 05 اردیبهشت 1392 نظرات (1)


كلاس دوم راهنمايى كه بود، مجلات عكس مبتذل چاپ مى كردند. در آرايشگاه، فروشگاه و حتى مغازه ها اين عكس ها را روى در و ديوار نصب مى كردند و احمد هر جا اين عكس ها را مى ديد پاره مى كرد. صاحب مغازه يا فروشگاه مى آمد و شكايت احمد را براى ما مى آورد. پدر احمد، رئيس پاسگاه بود و كسى به حرمت پدرش به احمد چيزى نمى گفت. من لبخند مى زدم. چون با كارى كه احمد انجام مى داد، موافق بودم. يك مجله اى با عكس هاى مبتذل چاپ شده بود كه احمد آنها را از هر كيوسك روزنامه اى مى خريد. پول توجيبى هايش را جمع مى كرد. هر بار ۲۰ تا مجله از چند روزنامه فروش مى خريد وقتى مى آورد در دست هايش جا نمى شد. توى باغچه مى انداخت نفت مى ريخت و همه را آتش مى زد. مى گفتم: چرا اين كار را مى كنى؟ مى گفت:اين عكس ها ذهن جوانان را خراب مى كند.

به نقل از مادر شهید

همسنگران

حاج حمید

محکآسایشگاه خیریه کهریزک

بنیاد خیریه مهر نور, بنر حمایتی,بنر خیریه,بنر مهر نور

در انتظار یار

سربداران

لوگوي ما

هواداران کربلایی مجید نریمانی

پایگاه سایبری بشارتی هامعبر سایبری منتظران مهدیلوگوي ما

پایگاه مقاومت بسیج شهید شاهسونی

mahdibiya.ir ║ مـهـدے بـیـا

ایثار و شهادت در دفاع مقدس

در انتظار او ...

ذاکرين12

پايگاه اينترنتي كميل

پاتوق عمارها

معبرسايبري ساوه

عطرکربلا


پايگاه اينترنتي كميل


مولامهدی گل یاس

تعداد صفحات : 16

درباره ما
نویسندگان گروه: بگذار گمنام بمانیم http://sarbandhay-khaki.ir
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    لینک دوستان
  • شاهدان زمان
  • تبادل لینک
  • ♦ منتظران شهادت ♦
  • باب اسفنجی
  • تور تایلند
  • گنجینه
  • خاکریز سایبری خادم الشهداء
  • پایگاه فرهنگی مهدیاردوزدوزانی
  • مولا مهدی گل یاس
  • تبادل لینک
  • اس ام اس خنده دار
  • سایت تفریحی و سرگرمی
  • پروژه مقاله برنامه
  • وبلاگ آمنین
  • معبر سایبری♥ســــــاوه♥
  • قندون
  • شهدای شهرستان مهران
  • هیئت منتظران حضرت مهدی (عج)شهرستان مهرا
  • لایسنس موقت نود32 رایگان
  • خرید شارژ ایرانسل
  • ????? ????
  • سایت تفریحی
  • بنر سازان آینده
  • کسب درامد اینترنتی
  • هدف از صالحین تغییر رفتار است
  • نوجوانان پایگاه شهید سید مصطفی خمینی
  • خبرنامه
  • هواداران کربلایی مجید نریمانی
  • پایگاه فرهنگی مذهبی جنگ و زن
  • رزمنده سایبری ولایت
  • سایت تبادل لینک ترانه سکوت
  • طرح با تو حرف می زند
  • چت روم فارسی
  • شهدا
  • «وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیم»
  • شهدای صحنه
  • قلم سرخ
  • لینک باکس اندیشه گستر
  • ازشهداتابهشت
  • دریای بی کران
  • شارژایرانسل
  • هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
  • پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان زنجان
  • خاکیان افلاکی
  • در انتظار یار
  • مرکا(شهدا ذخائر عالم بقا هستند)
  • مرصاد(کمین گاه حق)
  • ahmad kazemi
  • یوسف زهرا(عج)
  • حضرت مهدی(عج)...دلتنگتم
  • نردبان عروج
  • کربلایی 110
  • گروه تواشیح معراج النبی (ص) شهرستان بابل
  • شوریده و شیدا
  • رزمنده سایبری
  • آیینه ی خدا
  • جـــــنـــــگ نـــــــــــــرم
  • خـورشـیـد طــوس
  • قلم بلاگ
  • از عــــمـــــق وجــــــود
  • شـیـطـان پـرسـتـی
  • سیب سلامت
  • به سوی رستگاری
  • ایمان به توانایی های خود
  • ابزارهای رایگان وب ابزارک
  • صراط علی ع
  • جوان آسمانى
  • پایگاه اطلاع رسانی روح الامین
  • لاله های بخش کومله
  • خیمه گاه اباالفضل(ع)
  • عاشقانه های من
  • هوانورد
  • html
  • جمعه و انتظار
  • به یاد اون روزها...!
  • بچه مسجدی ها
  • به دنبال رفیق
  • روزنوشتــــ ـهآیِ من
  • شلمچه سرزمين عاشقان وعارفان
  • به یاد شهدا ، شهدا التماس دعا
  • نمره ما پیش شهدا چنده؟
  • عقربه های زمان....
  • شهید علم الهدی
  • شهید مطهری
  • شهید دیالمه
  • شهید چمران
  • شهید آوینی
  • (our magic teacher)
  • مسعود ده نمکی
  • حب العباس
  • آیه الله مکارم شیرازی
  • ریاست محترم جمهوری
  • سایت تخصصی مقام معظم رهبری
  • دفتر مقام معظم رهبری
  • وب سایت امام خمینی ره
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • نظرسنجی
    شادی روح شهدا صلوات بفرستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 653
  • کل نظرات : 402
  • افراد آنلاین : 56
  • تعداد اعضا : 187
  • آی پی امروز : 254
  • آی پی دیروز : 106
  • بازدید امروز : 1,194
  • باردید دیروز : 521
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 1,715
  • بازدید ماه : 1,715
  • بازدید سال : 130,598
  • بازدید کلی : 1,683,824