سربندهای خاکی: سید حمید موسوی ترک آبادی، در عملیات "طریق القدس" شربت شهادت نوشید. برادرش "سید حمید"، در عملیات کربلای 5 و برادر بعدی، "سید محسن" در عملیات ولفجر8 . سه برادر در حساس ترین نبردهای های سال های دفاع مقدس، بر خاک افتادند و مادرشان، پیکر آنان را تا بهشت زهرای تهران مشایعت کرد. کاری که همه آحاد این سرزمین را به زیر دین این زن می برد. بانویی که هر آن چه داشت، در طبق اخلاص نهاد و تقدیم مامِ شرف و دین خود نمود. بانویی که تمام سرمایه هستی خویشتن را هزینه کرد تا خاندانِ "موسوی ترک آبادی" در پیشگاه اجدادشان سرفراز باشند.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6897 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6981 | baran |
![]() |
61 | 4598 | msn |
![]() |
16 | 1267 | baran |
![]() |
1 | 873 | msn |
![]() |
2 | 1072 | msn |
![]() |
4 | 993 | msn |
![]() |
1 | 868 | msn |


کودکی خردسال وارد مسجد در پاریس شد
به امام گفت : مادرم مرا فرستاده تا نزد شما تعلیم ببینم
امام گفت : پس مادرت کجاست ؟
کودک جواب داد : اون تو خیابون ایستاده و نمیتونه وارد مسجد بشه
چون مسلمان نیست.امام بسرعت رفت بیرون تا علت این کار عجیب از طرف یک شخص غیر مسلمان رو جویا بشه
مادر گفت : ما همسایه ای مسلمان داریم وقتی که فرزندانش رو به مدرسه میبره همگی دستان مادر رو میبوسند.فرزندم رو بپذیرید و به او یاد بدید همان رفتاری که شما با والدینتان دارید با من نیز داشته باشد.

رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در ۱۳۷۰/۱۲/۱۳ در در دیدار اعضاى گروه ویژه و گروه معارف اسلامى صداى جمهورى اسلامى ایران به نکات جالبی درباره موسیقی مذهبی و اذان و مناجاتهای صدا و سیما اشاره کردند و نکاتی گفتند که متاسفانه اکنون بعد از گذشت ۲۰ سال هنوز به آنها توجه جدی نشده است.

ایشان
در این سخنان «ربنا»ی شجریان را اثری هنری میخواند که فاقد حس و حال مناسب
برای اذان ماه مبارک رمضان است و بهتر است با نمونههای مسجدی جایگزین
شود: «آن «ربّنا»هایى که شجریان
خوانده و در ماه رمضان قبل از اذان مغرب مىگذارند، یک کار هنرى است؛ یک
کار حالى نیست؛ مناسب نیست که بعد از اذان، کسى بخواهد آنطور چیزى را
بگذارد؛ نه، بعد از اذان، به نظرم مىرسد که همین صداى معمولىِ مسجدىِ ما
بهتر و مناسبتر باشد.»
آیت الله خامنهای در بخش دیگری از سخنان خود درباره لحن دعاخوانی و قرآنخوانی فرمودند: «اگر این دعاها را با سبک قرآنخوانىِ فارسى بخوانند – همین سبکى که در مسجدها مىخوانند – مطلوبتر است؛ آن
آهنگهاى کشیده خیلى مناسب نیست. البته همین دیروز یا پریروز بود که دیدیم
بعد از اذان دعایى با لحن عربى خوانده شد که خوب و دلنشین بود؛ اما اگر
بخواهند آن را بِکِشند، چیز مطلوبى نخواهد شد. البته استثناهایى هم وجود
دارد.»

بسم رب الشهدا
صاحب خانه اش گفته بود:"طیبه که به خانه ما آمد، ما سرمان برهنه بود،بی حجاب بودیم.
این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا گفت که ما دیگر یک تار موی مان را نگذاشتیم پیدا شود".
به ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دست هایش، گفته بود:
"مرا بکشید ولی چادرم را برندارید".
خاطره ای از شهیده طیبه واعظی دهنوی/ کفش های جامانده در ساحل/ص78و93

مي گوييم « درد دين »، مي گويند « دموکراسي »
مي گوييم « ولايت» ، مي گويند « واپس گرايي»
مي گوييم « فقاهت »، مي گويند « مديران و کارشناسان و فراغت آفرينان »....
به راستي ما فرزندان انقلاب اسلامي و طليعه داران تمدن ديني فرداي جهان با
اين جماعت که اصلاً مباني تفکر ولايي ما را نمي فهمند و همه چيز را مثل
کامپيوتر هاي لاشعور فقط همان طور مي شنوند که برايشان برنامه ريزي شده
است، چه کنيم؟
بخشی از مقاله تحليل آسان به قلم شهید سید مرتضی آوینی

رمضان در حقیقت نه به اون معنا به عبارتی شمایی از جبهه جنگ و رمضانش است.
رمضان واقعا عملیات رمضان هست
همین که در جنگ با نفس هستیم
و همین که همچون عملیات رمضان بدون هیچ آذوقه و کوله ی پر و مهیایی در طول روز هستیم
اگر بچه های رمضان هستید بسم الله
رمضانی بجنگید،نه فقط بانفس بلکه با دشمنانتان
خدا دشمنان فردیت را که نقاط ضعفت باشه بهت معرفی کرده
خودت رفتی دنبال اینکه دشمنان خارجی و داخلیت رو بشناسی ویا معرفی کنی؟
رمضان،قدمت انشاالله خیر باشه برای بیدار شدن ماهایی که خوابیم

چه دردی کشیده ...!!
بهتر نگاه کن ...
به جای پاهایش به صورت معصومش نگاه کن ...
آرامش را می بینی؟؟؟؟؟؟
و چه زیبا گفت حضرت قــــاسم (ع) .....
شهادت برای من از عسل هم گواراتر است...

می خواست بره و بچه ها منتظرش بودن...
حس عجیبی داشت، انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست!
اضطراب داشت که چجوری با مادر خداحافظی کنه...
با خودش می گفت: «یعنی الان چی می خواد بگه، من که طاقت ندارم بشنوم...»
فکر می کرد الان قراره بشنوه که پسرم زود برگرد! من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و...
بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو، دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن ردش کرد...
منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت:
«خداحافظ پسرم، سلام من رو به حضرت زهرا(س) برسون»
برکت دعا درکنار سنگرها، نماز روی زمین خاکی، سحری خوردن کنار آرپی جی و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قیام رو به روی آسمان بی هیچ حجابی که تو را از دیدن محروم کند، گریه بسیجی های عاشق در رکوع و... همه چیز را برای مهمانی خدا آماده کرده بود.

جوان بود که رفت
تا آمده بود حرفی بزند، دود همه جا را گرفته بود و آتش زبانه می کشید،
آمد فریاد بزند و کمک بخواهد
که این آیه آمد:
ما به مریم(س) گفتیم که روزه سکوت بگیرد...
و از آن روز تا حالا،روزه سکوت گرفته است و با چشمانش با انسان ها حرف میزند؛
.
.
.
یادم هست که
جوان بود وقتی که رفت ولی...

عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن: این پسر دومم محمد است، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت.
عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ رفت بگوید این پسر سومم.. سرش را بالا آورد، دید شانه های امام(ره) دارد می لرزد..امام(ره) گریه اش گرفته بود..
فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت:
چهارتا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم...

14تیر سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و همراهانش

سلام دوستان نايب الزياره شما دوستان از مشهد مقدس هستم.


صدای انفجار های مختلف و متعدد و بدل شدن آتش ، موقعیت را برای انجام دادن ماموریت تخریب جاده هموار می کرد و وقتی دشمن صدای انفجارها را شنید ، به تصور اینکه خمپاره های سر گردان در جاده می افتند ، بدون حساسیت به جاده ، به تبادل آتش ادامه داد و نیروها به راحتی از عهده ماموریت سخت خود بر آمدند .

هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست ،
و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد
و آنگاه خون شهید جاذبه ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید
و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن ، به سفری خواهد برد
که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد
و چنین سوختنـی را جز به آنان که پـروای سـوختن در آتش عشق ندارند نمی بخشند.
شهید سید مرتضی آوینی



او نیز به نوعی در قبال انقلاب اسلامی « احساس تکلیف » کرده بود.
یاد سفرههای ساده جبهه به خیر ...



می پرسم « درد داری ؟ » می گوید « نه زیاد .»
می خوای مسکن به ت بدم؟
نه .
می گم « هرطور راحتی»
لجم گرفته . با خودم می گم « این دیگه کیه ؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.»
شهید حسین خرازی

به این عوام بگو: خاص ها کجا رفتند؟
نهنگ های تو ــ غواص ها ــ کجا رفتند؟
از صلیب سرخ آمدند گفتند:
در اردوگاه شما را شکنجهتان میکنند یا نه؟
همه به آقا سید نگاه کردند
آقا سید جواب نمیدهد
مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید
آقا سید جواب نمیدهد
پس شما را شکنجه نمیکنند؟
آقا سید جواب نداد
نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست.
فرمانده پادگان آقای ابوترابی را برد در اتاق، گفت:
تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود:
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند
دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند
فرمانده کلاهش را زد زمین گفت:
من نوکر تو هستم... .. .
مکه برای شما، فکه برای من
بالی نمی خواهم، این پوتین های کهنه هم
می توانند من را به آسمان ببرند.
--------------
شهید آوینی




حتی قادر به خوردن غذا نبودند
و از سرم اسفاده می کردند، در نماز جمعه حاضر شده و قامت شکسته خود را به نماز بسته اند.
در طول تاریخ انقلاب اسلامی،خصوصا در دهه شصت،
نماز جمعه نقش رسانه ای فوق العاده ای را ایفا کرده است.
به جرات می توان ادعا کرد که نبض نیروهای انقلاب و باورمندان
به نظام جمهوری اسلامی در نماز جمعه می طپید
و کار به جایی رسید...
که رژیم بعثی عراق برای تضعیف روحیه عمومی مردم در طول جنگ، بارها به صورت آشکار،
تهدید به حمله ی هوایی به جایگاه نماز جمعه را مطرح می کرد و
حاضر بود هزینه های معنوی این اقدام را بپذیرد
و حتی در برخی شهرستان ها، این جمایت هولناک را مرتکب شد
و این مهم را در تهران به دست مزدورانِ ایرانی خود سپرد
که ۱۷ نمازگزار نیز در دانشگاه تهران، قطعه قطعه شدند.


لن تسبی زینب مرتین
فکلنا عباسک یا زینب


- روز سوم عملیات بود. حاجی هم می رفت خط و برمی گشت. آن روز، نماز ظهر را به او اقتدا کردیم. سر نماز عصر، یک حاج آقای روحانی آمد. به اصرار حاجی، نماز عصر را ایشان خواند.مسئله ی دوم حاج آقا تمام نشده، حاجی غش کرد و افتاد زمین. ضعف کرده بود و نمی توانست روی پا بایستد.سرم به دستش بود و مجبوری، گوشه ی سنگر نشسته بود. با دست دیگر بی سیم را گرفته بود و با بچه ها صحبت می کرد؛ خبر می گرفت و راهنمائی می کرد. این جا هم ول کن نبود.
- «شهید همت»


شهدا در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان عندربهم یرزقونند
ولی رها نمی کند
مرا دمی صدای تو
روزت مبارک پدرم...نیستی ولی یادت در خاطر و جان ما تا ابد جاریست

تعداد صفحات : 11