عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6897 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6981 | baran |
![]() |
61 | 4598 | msn |
![]() |
16 | 1267 | baran |
![]() |
1 | 873 | msn |
![]() |
2 | 1072 | msn |
![]() |
4 | 993 | msn |
![]() |
1 | 868 | msn |
صدای انفجار های مختلف و متعدد و بدل شدن آتش ، موقعیت را برای انجام دادن ماموریت تخریب جاده هموار می کرد و وقتی دشمن صدای انفجارها را شنید ، به تصور اینکه خمپاره های سر گردان در جاده می افتند ، بدون حساسیت به جاده ، به تبادل آتش ادامه داد و نیروها به راحتی از عهده ماموریت سخت خود بر آمدند .



شهید حسن باقری

او نیز به نوعی در قبال انقلاب اسلامی « احساس تکلیف » کرده بود.


می پرسم « درد داری ؟ » می گوید « نه زیاد .»
می خوای مسکن به ت بدم؟
نه .
می گم « هرطور راحتی»
لجم گرفته . با خودم می گم « این دیگه کیه ؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.»
شهید حسین خرازی

به این عوام بگو: خاص ها کجا رفتند؟
نهنگ های تو ــ غواص ها ــ کجا رفتند؟
از صلیب سرخ آمدند گفتند:
در اردوگاه شما را شکنجهتان میکنند یا نه؟
همه به آقا سید نگاه کردند
آقا سید جواب نمیدهد
مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید
آقا سید جواب نمیدهد
پس شما را شکنجه نمیکنند؟
آقا سید جواب نداد
نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست.
فرمانده پادگان آقای ابوترابی را برد در اتاق، گفت:
تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود:
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند
دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند
فرمانده کلاهش را زد زمین گفت:
من نوکر تو هستم... .. .
مکه برای شما، فکه برای من
بالی نمی خواهم، این پوتین های کهنه هم
می توانند من را به آسمان ببرند.
--------------
شهید آوینی



حتی قادر به خوردن غذا نبودند
و از سرم اسفاده می کردند، در نماز جمعه حاضر شده و قامت شکسته خود را به نماز بسته اند.
در طول تاریخ انقلاب اسلامی،خصوصا در دهه شصت،
نماز جمعه نقش رسانه ای فوق العاده ای را ایفا کرده است.
به جرات می توان ادعا کرد که نبض نیروهای انقلاب و باورمندان
به نظام جمهوری اسلامی در نماز جمعه می طپید
و کار به جایی رسید...
که رژیم بعثی عراق برای تضعیف روحیه عمومی مردم در طول جنگ، بارها به صورت آشکار،
تهدید به حمله ی هوایی به جایگاه نماز جمعه را مطرح می کرد و
حاضر بود هزینه های معنوی این اقدام را بپذیرد
و حتی در برخی شهرستان ها، این جمایت هولناک را مرتکب شد
و این مهم را در تهران به دست مزدورانِ ایرانی خود سپرد
که ۱۷ نمازگزار نیز در دانشگاه تهران، قطعه قطعه شدند.


لن تسبی زینب مرتین
فکلنا عباسک یا زینب


- روز سوم عملیات بود. حاجی هم می رفت خط و برمی گشت. آن روز، نماز ظهر را به او اقتدا کردیم. سر نماز عصر، یک حاج آقای روحانی آمد. به اصرار حاجی، نماز عصر را ایشان خواند.مسئله ی دوم حاج آقا تمام نشده، حاجی غش کرد و افتاد زمین. ضعف کرده بود و نمی توانست روی پا بایستد.سرم به دستش بود و مجبوری، گوشه ی سنگر نشسته بود. با دست دیگر بی سیم را گرفته بود و با بچه ها صحبت می کرد؛ خبر می گرفت و راهنمائی می کرد. این جا هم ول کن نبود.
- «شهید همت»


شهدا در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان عندربهم یرزقونند
ولی رها نمی کند
مرا دمی صدای تو
روزت مبارک پدرم...نیستی ولی یادت در خاطر و جان ما تا ابد جاریست


آخرین الله اکبر اذان که تموم شد گفت:" نگه دار، همین جا نماز می خونیم".
با تعجب پرسیدم:" توی این بیابون؟!"
گفت:"آره، این جا که مشکلی نداره، آتیش دشمن هم که این طرف ها نیست".
حسن دائم الوضو بود، من هم وضو داشتم.
توقف کردیم و مشغول نماز شدیم.بیابون برهوت، فرمانده ی توپ خانه ی سپاه، پاهای برهنه و نماز اول وقت، صحنه ی زیبایی رو از ارتباط خالق و مخلوق به تصویر کشیده بود.
جالب این که فاصله ی ما تا قرارگاه ده دقیقه بیشتر نبود، اما حسن دوست نداشت همین مقدار هم نمازش به تاخیر بیفته.
*
شهید حسن شفیع زاده
فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء و توپخانه سپاه



بسمه تعالی
از: پاسدار عملیات ذبیح الله عالی
به: کارگزینی سپاه ساری
موضوع: کسر کردن حقوق ماهیانه
محترماً به عرض میرسانم چون اینجانب دارای چهار هکتار زمین زراعتی آبی و خشکه هستم و درآمد زیادی دارم و همین طور به خاطر اینکه حقوق من زیاد است، درخواست مینمایم که در اسرع وقت از حقوق ماهیانه من حدود 2000 تومان کسر نمایید.
خداوند همه ما را خدمتگزار اسلام و امام قرار بدهد. آمین
ذبیح الله عالی
حاج احمد گفت: اجازه بدهید حاج قاسم هم حادثه جالبی را که این روزها در مورد جنازه یک شهید بسیجی در عراق اتفاق افتاده را برای دوستان نقل کند. حاج قاسم هم نقل می کند که چگونه یک بسیجی شهادت خود را در جبهه پیش بینی می کند و با استفاده از کارت و پلاک یک اسیر عراقی زمینه دفن جنازه خود را در کربلا فراهم می کند و حال سالها پس از مفقودیت ، یک خانواده عراقی آدرس قبر او را در کربلا به حاج قاسم رسانده اند تا به خانواده اش خبر دهد.

تا کاشف غربت شهیدان گشتیم
مهدیعجل اله فرجه به خدا اگر مجوز می داد
دنبال مزار مادرش می گشتیم

مینویسم "کانال"…
سرماییها یاد کولر میافتند،
دیپلماتها یاد سوئز،
سیاستمداران یاد رسانههای ارتباط جمعی!
اما آنها که با تشنگی و عطش آشنایی دارند،
کانال برایشان واژه درد آوریست…
کانال برایشان تداعی کنندهی کانال "کمیل" و گردان "حنظله" است…
خدا را شکر رهبرم می فهمد زبان مرا...
وقتی خواستیم کفش های دوستان را جفت کنیم همه دانستن!!
وقتی خواستیم دست کسی رو بگیریم همه را مطلع کردیم!!
هرکاری کردیم به نیت کمک همه فهمیدن!!
اما چه چیز بالاتر از جان دادن ؟؟
که بودن و هستن کسانی که نخواستن همه بدانند!!!
به جز الله
حـالــش خیـلی بد می شـد...
یک بار خیلی اصرار کردیم که چرا؟
گفت : اگر در میان مین بودی و به خاطر اشتباهی چاشنی مین فسفری عمل می کرد
و دوستت برای این که معبر و عملیات لو نرود،
آن را می گرفت زیر شکمش و ذره ذره آب می شد و حتی داد نمی زد
و از ایــن ماجــرا فقط بوی گوشت کبــاب شده تـوی فضـا می ماند...
تو به این بو حساس نمی شدی ؟ !!!

داخل که شدیم، دیدم بسیجی جوانی توی ستاد فرماندهی نشسته.
گفتم: بچه بلند شو برو بیرون. الان اینجا جلسه است.
یکی از کسانی که اونجا بود، سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت: این بچه، فرماندهی گردان تخریبه!!

شرمنـــــــــده از تو اے پـــــدر شهیـــــــد . . .
که تمـــــــام آرزوهــــــایت را بوسیــــــدے و گذشتــــے . . .و من نــــــگذشتــــــم . . !! و باز نتـــــــــــوانستم بگــــــذرم!!! شرمنـــــــــــــــــده ام . . .!

آغاز تازه ها هستی
بیا که با تو بیاغازم
آن جهانم را

به مناسبت میلاد مادر شهیدان حضرت زهرای اطهر(س) و روز مادر
مادر شهید مفقودالاثر «حمیدرضا مهرایی» میگوید: تولد حضرت زهرا(س) حمیدرضا با پول
توجیبیاش برای من پارچه چادری خرید؛ چادر را سر کردم و پاره شده اما آن را هنوز
هم یادگاری نگه داشتهام.

بوی عطرعجیبی داشت!
نام عطر را که میپرسیدم جواب سربالامیداد.
شهیدکه شد
تو وصیت نامه اش نوشته بود:
به خداقسم هیچگاه عطرنزدم؛هرگاه خواستم معطرشوم،ازته دل میگفتم:
السلام علیک یا اباعبدالله

تعداد صفحات : 3