تازه شهید رجایی نخست وزیر شده بود
اون زمان ما همسایه ایشون بودیم و توی خونه بنایی داشتیم
صبح اول وقت داشتیم نخاله های ساختمانی رو می بردیم بیرون
یه لحظه شهید رجایی رو دیدم که نون به دست داشت می یومد
بعد از احوال پرسی بهم گفت: اگه کمک می خواهید بیام کمک؟
ازش تشکر کردم و ایشون هم رفتند منزلشون
... بعد از چند دقیقه با کمال تعجب دیدم شهید رجایی برگشت
آستیناش رو بالا زده و اومده بود به ما کمک کنه
هر چه اصرار کردم که نمیخاد... شما زحمت نکشید ، فایده ای نداشت
می گفت: همسایه بودن یعنی همین
راوی: همسایه شهید رجایی
منبع: سالنامه یاران ناب ۱۳۹۱
واقعا آدم می مونه از این همه اخلاص
شهید رجایی عزیز! آخه چقدر نخست وزیری رو حقیر می دیدی که بیخیال از جایگاهت میرفتی و نخاله های ساختمان همسایه رو جمع می کردی؟
کاش بعضی از ما هم یاد می گرفتیم و به پست های دنیائی مون همینطوری نگاه می کردیم.
کاش ما هم به همسایمون اهمیت می دادیم. همسایه ای که بعضی هامون سال به سال یه بار هم نمی بینیمش. همسایه ای که پیامبر ص فرمود: آنقدر جبریل در مورد رعایت حقوق همسایه تاکید کرد که من فکر کردم الان می گوید همسایه از همسایه ارث می بره.
کاش اگه به همسایمون کمک نمی کنیم ، لااقل اذیتش نمی کردیم. انگار نشنیدیم که پیامبر ص فرمودند: هر کس همسایه اش از شرش در امان نباشد ، ایمان ندارد...