دستم رو كشيد برد پشت نخل ها
گفتم «همونجا نمى تونستى بگى؟...»
دستام رو گرفت
بغض كرده بود
يواش گفت «نه حاج آقا... تو رو به خدا... شما تعبير خواب بلدى؟»
گفتم «آخه...»
پريد وسط حرفم و گفت:
«ديشب خواب حضرت زهرا رو ديدم... منو دعوت كرد خونشون...»
اشكاش سرازير شد
گفت: «من مى دونم، تو اين عمليات شهيد مى شم.»
منبع: کتاب خاطرات غواصان لشکر ۱۴