شهید حسن صمدی تاریخ تولد: 1344 تاریخ شهادت: 1365
محل شهادت: سیستان و بلوچستان
همه که خوابیدند،شروع کرد به گریه کردن در زیر کرسی.
آن قدر گریه کرد تا بالاخره خوابش برد.این هفتمین شبی بود که این گونه سر به بالین می گذاشت.
شب بعد برخلاف شب های گذشته به طوری خوشحال بود که باعث تعجب و بهت خانواده شده بود.
صبح،خانواده اش او را با لباس سربازی دیدند که به تن کوچکش زار می زد و ساکی که وسایلش را چیده بود.
از همه خداحافظی کرد،مادر،خواهر و نیز پدرش.
اما،پدر هنوز اجازه رفتن را به او نداده بود.وقتی پدر جواب خداحافظی اش را نداد،اشک در چشمانش حلقه زد.بغض در گلویش دوید،جلو آمد و پیشانی پر مهر پدر را بوسه ای زد و رفت و حسرت خداحافظی پدر در دلش،همراه سفرش شد!
هنگام اعزام،پس از سوار شدن به اتوبوس،پر از تمنا به اطراف نگاه می کرد تا شاید از میان انبوه جمعیت،چهره آشنای پدر را ببیند.
ناگهان گرمی دستی را روی شانه اش احساس کرد.
گرمی آشنای دست پدر که برای بدرقه ی دلبندش آمده بود و طاقت نداشت بوسه حسن را بی جواب بگذارد....
(نوشته مستند برگرفته از پرونده شهید حسن صمدی،شهید نیروی انتظامی شهرستان سبزوار)