عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6897 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6981 | baran |
![]() |
61 | 4598 | msn |
![]() |
16 | 1267 | baran |
![]() |
1 | 873 | msn |
![]() |
2 | 1072 | msn |
![]() |
4 | 993 | msn |
![]() |
1 | 868 | msn |



- دیروز از هرچه بود گذشتیم امروز از هرچه بودیم!
- آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!
- دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!
- جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد!
- الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم
- بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم و
- آزادمان کن تا اسیر نگردیم. شهید شوشتری

در کوی نيک نامان مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغيير ده قضا را

عشق بازی با خدا یادش بخیر- می گساری با دعا یادش بخیر
رقص در نیزارها یادش بخیر- دف زدن با دوشکا یادش بخیر
سنگر و سجاده ها یادش بخیر- توپ ها خمپاره ها یادش بخیر
زخم ها و چفیه ها یادش بخیر- چهره های بی ریا یادش بخیر
سفره های با صفا یادش بخیر- نان خشک جبهه ها یادش بخیر
اشک هااخلاص ها یادش بخیر- های های گریه ها یادش بخیر
خوف وایثار و رجا یادش بخیر- خنده های بی صدا یادش بخیر...



چند روز پیش با دوستان بحث کردیم در مورد همین لباس مستهجنی که داره در بین عموم مردم جا میفته و به نوعی لباس عرفی بانوان شده؛ بلااستثنا تمامی دوستان بنده (همشون مجردن!) از وضعیت به وجود اومده به شدت شاکی بودن و میگفتن چرا نیروی انتظامی و اماکن و امثالهم با این خانومایی که در سطح خیابون چنین لباس هایی میپوشن برخورد نمیکنن.
یکی از دوستان که دستی در فیس بوک دارن یه چیزایی گفتن که خوبه شما هم مطلع بشید. این دوستمون گفت الان اگه توی فیس بوک سرچ بکنید "ساپورت" بیش از بیست – سی صفحه براتون باز میشه که همگی دارن عکس های مختلف از بانوان ایرانی که این لباس رو پوشیدن منتشر میکنن؛ برخی از این عکس ها مخفیانه از سطح خیابون گرفته شده و بخش قابل توجهی از این تصاویر توسط خود افراد عکس برداری و منتشر شده.
نکته بعدی، کامنت هایی هست که پایین این عکس ها گذاشتن، رفیقمون میگفت بعضی هاشون رو که میخونم دود از سرم بلند میشه! میگفت خیلی از این خانوم هایی که چنین عکس هایی رو توی فیس بوک Share کردن اصلاً از اینکه چنین نظراتی رو پایین تصاویر خودشون ببینن لذت میبرن!!
از اونجایی که امروزه فراگیر شدن اینترنت و شبکه های اجتماعی و تأثیری که این شبکه های مجازی در زندگی حقیقی و تغییر ساختار حکومت ها دارن، جا داره خیلی سریع و ضربتی به این موضوع رسیدگی بشه.
من اسم این بمباران جنسی و تحریک سطح عمومی جامعه رو میزارم آندلاسیزاسیون ایرانی!!
آیا من خیلی احمق هستم که فکر میکنم داریم به سمت آندلس و سرنوشت مسلمانان اسپانیایی حرکت می کنیم؟
آیا من دیوانه هستم که چنین مطلبی رو برای بار چندم در وبلاگم منتشر کردم؟
آیا من با انتشار این مطلب دارم ترویج گناه می کنم؟
آیا من بیش از اندازه به این موضوع و این پوشش حساس شدم؟
آیا بی غیرت شدن مردان باعث این وضع شده؟
آیا بیخیالی مسئولین باعث چنین اتفاقی شده؟
آیا شبکه های ماهواره ای روی سبک زندگی مردم کشور ما اثر گذاشته؟
آیا لقمه هایی که آلوده به حرام هستن دارن چنین بلایی سر جامعه ی ما میارن؟
آیا ... لا اله الا الله ...!
شهدا شرمنده ایم...

گفتا که : چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که : وصیتی نداری ؟ خندید ...
یعنی که همین بس است : لبخنــــد به مـــرگ ....
«قیصر امینپور»

- امروز برای شهــــدا وقت نداریم
از عشق مگو قصه، که مــــا وقت نداریم
با حضرت شیطان سرمان گرم گنــــاه است
از بهر ملاقات خــــــدا وقت نداریم
در کوفه تن غیرتمــــان گوشه نشین است
بهر سفـــر کرببلا وقت نداریم
هر چند که خوبست شهیدانــــه بمیریم
زیباست ولی حیف که مـــا وقت نداریم

با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند بهمون.
سر یک آب راه، قایق حسین پیچید روبرویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید «چه خبر؟»
- آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود.
حالا که درست شده،
مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم، مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه،
می پریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم.»
پرسید «پس کی نماز می خوانی؟»
گفتم «همون عصری.»
گفت «بی خود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.


صدای اذان را که شنید...
ماشین را زد کنار و پیاده شد...
گفتم...
کجا...دیر میشه...باید زودتر برسیم اهواز...
گفت...
مگه صدای اذان رو نشنیدی...
از کجا معلوم تا اهواز زنده باشیم...
با همان یک ذره آبی که داشتیم وضو گرفت و به نماز ایستاد...
همرزم شهید حمیدرضا نوبخت

سرزمین کربلا میعاد عشق است
کربلای پنج ما فریاد عشق است
دلا بشنو حدیث وصل یاران
کبوترهای بی بال دو ایوان
دلا در عاشقی چون کاوه می باش
که سر یا خدا چون او کنی فاش
درودی بر جهان آرای ایران
صلابت پیشه و سردار شیران
گل یاس شهیدم باکری را
به خاطر آورم در سادگی ها
شراب عشق حق در نی قلم شد
و آوینی به آن بر مقصدش شد
که همت با وضوی عشق خوابید
میان خاک و خون در سایه ی بید

نیمه های شب از اتاقش صدای گریه و ناله می آمد. بچه ام داشت نماز شب می خواند. نخواستم مزاحمش بشوم.
تا اذان صبح نماز خواند و دعا کرد و ناله زد.
برای نماز صبح سجاده را باز کردم.دیدم از بس اشک ریخته؛ مهر سجاده خیس شده است. آن موقع محمد سیزده ساله بود

چشم هایت کو برادرم!
چی...؟چی...؟
فدایش کردی؟
برای چی؟برای کی؟
برای دفاع از ناموست!!؟
آه...،خوب شد که امروز دیگر نیستی.نیستی تا ببینی.
چی رو؟
هیچی...!!هیچی...!!


تا کاشف غربت شهیدان گشتیم
مهدیعجل اله فرجه به خدا اگر مجوز می داد
دنبال مزار مادرش می گشتیم

شهیدان قصه پر سوز عشقند
شهیدان ، شمع جان افروز عشقند
شهیدان لاله های لاله زارند
پرستوی مهاجر در بهارند
شهیدان بر شهادت خنده کردند
به عطر خود بهاران زنده کردند
نشینم بر سر خاک شهیدان
که دلها را به شوغ آکنده کردند
گشوده آسمان دروازه اش را
شهیدان رو به جنت رهسپارند

هنوز صحنه تو در نبرد را بکشد
تو را شبیه غزل یا نه از غزل بهتر
کسی که زخم در غنچه کرد را بکشد
تو را که گرمترین خاطرات دیروزی
تمام دلخوشی فصل سرد را بکشد
تو را شبیه غزلهای عشق کرده و
بعد به نام شعله فقط رنگ زرد را بکشد
خطوط چهرهی یک آشنای زخم و سکوت
به شعر گفتهام این دفعه مرد را بکشد

بعضـی هــا هـم سفـره هفتــــ سیـن و یـه قـافـــــ !
هفتــــ سیـن و یـه قـابـــــ عکس . . . !!!

چه غریبانه قدم میزدی ؛ میان رفیق هایی که رفتند... و حالا تو مانده ای
و نارفیق هایی که هریک سهمی در غربتت ، در سپید کردن موهایت
دارند... جانم به فدایت ...

ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ای!
دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش...
"سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی"
کـجایند خــــاکیـان خـاک بـــرده ### کجایند شیرین و شیرمردان یار برده
عــاشــقان سینه چــاک بی ریــا ### هـــمـچـو مـنـصـور سـر بـر دار بــرده
کجاینــد مــعروفان کــوی عــشـــق ### لالـه هـای سرخ درصحرای عـشـق جان داده
هرچه بودندوآنچه داشتند با جان ### جملگی تحفه کرده و به پای یار داده

در بقیع مهدی (عج)حرم می سازد...
تعداد صفحات : 3