عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6897 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6981 | baran |
![]() |
61 | 4598 | msn |
![]() |
16 | 1267 | baran |
![]() |
1 | 873 | msn |
![]() |
2 | 1072 | msn |
![]() |
4 | 993 | msn |
![]() |
1 | 868 | msn |


1392
دیدار مسئولان نیروی هوایی با رهبر انقلاب
92/11/19

1357

محسن رفیقدوست وزیر اسبق سپاه می گوید: «شهید طهرانی مقدم 6 ماه قبل از شهادت آمد اتاق من و گفت ما الان موشکی داریم که اسرائیل را میزند.دعا کن ما روزی چند تا از این موشکها را به اسرائیل شلیک کنیم.» «روی سنگ قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند»

«سید علیرضا ستاری» دیروز به جمع شهدای فتنه 1388 و قافله شهدای انقلاب اسلامی ملحق شد.
«سید
علیرضا ستاری» مهندس عمرانی که در روز عاشورای سال 1388 توسط فتنهگران،
به قصد کشت، مورد شکنجه شدید قرار گرفت و مضروب شد و به مقام «جانبازان ۷۰
درصد» نائل گردید پس از پنج سال دست و پنجه نرم کردن با آثار جراحت خویش،
در سن ۳۱ سالگی به شهادت رسید که یک دختر و یک پسر خردسال از وی برجا مانده
است.
وی به عنوان امدادگر هلال احمر، وارد صحنه درگیریها شده بود
تا به مجروحان حوادث، بهصورت میدانی کمک کند. شهید ستاری در همین در زمینه
فعالیتهای مرتبط از جمله ورزشهای اسکی و شنا و امور امداد و نجات
بهویژه چتربازی و غواصی، مهارت خاص داشت.
این شهید والامقام در
میان دوستان خود، به "شدت علاقه به مطالعه" مشهور بود و به آثار مذهبی شهید
مطهری و دکتر شریعتی علاقه خاصی داشت.
مراسم تشییع پیکر این شهید، صبح جمعه از مقابل درب منزل وی در خیابان 17 شهریور، برگزار میشود.

من ماندم و متن وصیت نامه پیر جماران
من ماندم و شرمندگی از روی یاران
من ماندم و شیطان و نفس و جنگهایش
من ماندم و شهر و گناه و رنگهایش

به لاله ی در خون خفته
شهید دست از جان شسته
قسم به فریاد آخر
به اشک قلتان مادر
که راه ما باشد آن راه تو ای شهید
همه به پیش همه به پیش
به یک صدا
“جاویدان ایرانِ عزیز ما”
قسم به اسم آزادی
به لحظه ای که جان دادی
به قلب از هم پاشیده
که تا آخرین نفس راهت را ادامه خواهیم داد ای شهید

شهید باکری
خواب و استراحت نداشت
می گفت: پاسدار یعنی کسی که کار کنه ، بجنگه ، خسته نشه
کسی که نخوابه تا وقتی خود به خود خوابش ببره...
... یه بار توی جلسه ی فرماندهان داشت روی کالک شرایط منطقه رو توضیح می داد
یه دفعه وسط صحبت صداش قطع شد
از خستگی خوابش برده بود
دلمون نیومد بیدارش کنیم
چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد ، عذرخواهی کرد
گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیده ام...

تصویر بالا، عکس زیباترین جوان ایران در سال 38 است که بر روی جلد مجلات آن سال
منتشر شد. این تصویر متعلق به شهید «سید مجتبی هاشمی» است. او که بعدها به
عنوان فرمانده گروه چریکی فداییان اسلام، با نیروهایی که لباس رزمشان،
شلوار کردی و زیرپیراهنی بود، نه تنها قدرت ابتکار عمل را در آبادان از
دشمن گرفت، که خوابهای شوم او را برای تصرف کامل اهواز به کابوس بدل کرد.

چشم هایش خیره به عکس بابا روی طاقچه اتاق بود. بغض راه گلویش را بسته بود. اشک در دریاچه چشم هایش حلقه زده بود. با سن کم فهمیده بود میراث بابا را پلمپ کرده اند. میراثی که بابا بخاطرش جان داد. مادر صدا زد بیا به مشق شبت نمره بدم. مادر دفتر مشقش را گرفت و شروع کرد به خواندن :
آن مرد داس دارد آن مرد با داس آمد بابا غنی سازی داد بابا جان داد....
مادر آرام با گوشه روسری، اشک چشم هایش را پاک کرد و گفت نمره ات می شود بیست. گفت نه مادر بیست نه. مادر گفت چرا عزیزم؟
گفت بابا هم نمره اش بیست (غنی سازی 20درصد) شده بود که جان داد. به من 5 (غنی سازی 5 درصد) بده مادر. بیست بابایم را بردند... می ترسم دفتر من راهم پلمپ کنند.

میخواستم بزرگ بشم...
درس بخونم مهندس بشم...
خاکمو آباد کنم ...
زن بگیرم...
مادر و پدرمو ببرم کربلا...
دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم
خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم
خب نشد...
باید میرفتم از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم ,دخترم , دفاع کنم


جورابش پاره بود...
وقت نماز جماعت حواسش به پشت سری اش بود تا مبادا سوراخ جورابش را ببیند و آبرویش برود.
در همان حال به خودش گفت اگر یک جوراب سوراخ آبرو می برد،
خداوند ستار العیوب نمی بود اگر، چه می شد؟
بغضش گرفت؛ دیگر بیخیال جوراب پاره اش شد...

گفتند شهید گمنامه،پلاک هم نداشت،اصلا هیچ نشونه ای نداشت؛
امیدوار بودم روی زیر پیرهنیش اسمش رو نوشته باشه....
نوشته بود :
"اگر برای خداست،بگذار گمنام بمانم"




- آیت الله العظمی بهجت:
-
بهتر از ایشان (رهبر) نداریم
اگر مردم می دانستند استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کسی در خانه نمی نشست …

- حشمت اللّه عباسپور (همرزم شهید) روایت می کند: حمیدرضا، مدتی پس از عملیات کربلای ۱ در سال ۱۳۶۵ به فرماندهی تیپ ۳ لشکر ویژه ۲۵ کربلا منصوب شد. شبی با چند تن به چادر بچه های بابلسر آمد. چای درست کردیم و شهید کریم پورکاظمی چای را بین بچه ها توزیع کرد. پس از نوشیدن چای، بچه ها گفتند: «آقای شهردار بلند شود و استکان ها را جمع کند.» حمیدرضا گفت: «بگذارید من ظرف ها را جمع کنم تا افتخار خدمتگزاری نصیب من شود.» اما شهردار به سرعت ظرف ها را جمع کرد و بچه ها باب صحبت را با حمیدرضا باز کردند. یکی گفت: «آقا حمید! صبح، رادیو عراق را گوش کردی؟ در مورد شما و پدرتان می گفت: این پدر و پسر مزدور!» با لبخند از کنار موضوع گذشت. یکی از بچه ها از نوع مسوولیتش را پرسید. کمی مکث کرد و گفت: «من آمده ام تا به عنوان آر پی جی زن خدمت کنم و در عملیات آینده که انشاءاللّه راه کربلا را باز می کنید، پا به پای شما به عنوان نیروی کمکی بجنگم، البته اگر مرا لایق بدانید.» روز بعد متوجه شدیم به عنوان فرمانده محور معرفی شده است.

معبر سایبری فندرسک ، برای دوستانی که وبلاگ ارزشی و مذهبی دارند ، قالب زیبا و شیک ریحانه با موضوع حجاب رو برای وبلاگ های بلاگفا و پرشین بلاگ و میهن بلاگ آماده کرده که می توانید هم اکنون دانلود نمائید.
برای دانلود قالب با ذکر یک صلوات به دامه مطلب مراجعه نمایید.
بلاگفا | پرشین بلاگ | میهن بلاگ |
![]() |
![]() |
![]() |

به ذهن کوچکم آمد سوالی
کجایی تو؟کجای این حوالی
من و مادر کنار سفره اما
بهار آمد ،پدر جای تو خالی

جا ماندگان از اعزام / غیرتمندان سر بلند

شهید داریوش رضایی نژاد

شهید



بعضیها معرکه راه میانداختن بچه مرشد! جااااان مرشد
اگه گفتی حالا وقت چیه؟
بعد همه با هم میگفتند: وقت خداحافظیـــــه......
هر کدوم این شهدا وقتی به سفر میرفتند
برای مادرانشان قامتی داشتن علی اکبری....!
اما حالا....... از سفر برمیگردند، با قامتی علی اصغری...



- دیروز از هرچه بود گذشتیم امروز از هرچه بودیم!
- آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!
- دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!
- جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد!
- الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم
- بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم و
- آزادمان کن تا اسیر نگردیم. شهید شوشتری

بسم رب شهدا وصدیقین
شهید گمنام سلام
اینان مردانی هستند که حماسه آفریدند.
اینان دلیر مردانی هستند
که با سجودشان مخلصانه به سوی خداوند شتافتند.
در خاکریزها خمیده راه می رفتند
تا ما امروز با قامتی راست قدم برداریم.
تا حالا فکر کردید شهید گمنام یعنی چی ؟
تا حالا فکر کردید وقتی میگیم شهید گمنام ، چه حرفی داریم میزنیم؟
وقتی مزار یه شهید گمنام می بینید به این فکر کردید که یک خانواده یه عزیزشون رو گم کردند؟
وقتی مزار یه شهید گمنام می بینید به این فکر کردید که یه مادر، یه پدر، یه همسر، یه فرزند، یه عزیزی رو گم کردند؟
وقتی مزار یه شهید گمنام می بینید به این فکر کردید که در این سالها که این شهید اینجا خوابیده یه خانواده در انتظار به سر میبرند؟
می دونید چشم انتظاری یعنی چی؟
می دونید سال ها گوش به زنگ بودن برای رسیدن یک خبر یعنی چی؟
می دونید این همه شهید گمنامی که در سراسر ایران به خاک سپرده شدن یعنی چی؟

کین خانه بنا شد به تولای علی
در داخل این خانه چو نیکو نگری
هم مهر محمد است و هم مهر علی
عید غدیر خم مبارک باد

عشق بازی با خدا یادش بخیر- می گساری با دعا یادش بخیر
رقص در نیزارها یادش بخیر- دف زدن با دوشکا یادش بخیر
سنگر و سجاده ها یادش بخیر- توپ ها خمپاره ها یادش بخیر
زخم ها و چفیه ها یادش بخیر- چهره های بی ریا یادش بخیر
سفره های با صفا یادش بخیر- نان خشک جبهه ها یادش بخیر
اشک هااخلاص ها یادش بخیر- های های گریه ها یادش بخیر
خوف وایثار و رجا یادش بخیر- خنده های بی صدا یادش بخیر...
تعداد صفحات : 7