دین فروشی اینقدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی و عرفان نبود
هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود
رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
مرجعیت مظهر تکریم بود
حکم او را عالمی تسلیم بود
هدیه بر رقاصه ها واجب نبود
قدر عالم کمتر از مطرب نبود
آه در این سالهای پر تعب
کار فرهنگی شده عیش و طرب
ذهن پاک نوجوانان محل
پر شده از فیلمهای مبتذل
گوش کن اینک نوای جنگ را
قصه ای از شهر بعد از جنگ را
قصه ای پر سوز و تاب و التهاب
قصه ای تلخ و سرار اضطراب
قصه ی شهری که غرق درد بود
آتش شهوت، درونش سرد بود
شهر ما شبهای خیبر یاد داشت
رمز یا زهرا و حیدر یاد داشت
شهر ما همت درون سینه داشت
با شهادت اُنس از دیرینه داشت
شهر ما روح خدا در دست داشت
صد هزاران عاشق سرمست داشت
ناگهان این شهر ما بی درد شد
آتش غیرت درونش سرد شد
حال و روز شهر قصه چَپ شده
پوشش خاکی لیاس رَپ شده
دیگر از جبهه در این جا رنگ نیست
دیگر آن حال و هوای جنگ نیست
یا خمینی ؛ ای خلیل بت شکن
خیز و بنگر فتنه های شهر من
جبهه و یاران من گم گشته اند
غرق در نسیان مردم گشته اند
پس چه شد یاد پرستوهای جنگ
یاد جبهه ؛یاد آن خونین تفنگ
ای شما آن سوی آتش رفتگان
ای شما آغوش لیلا خفتگان
بنگرید این لکه های ننگ را
فتنه های شهر بعد از جنگ را
عده ای با نامتان نان می خورند
ای شهیدان، خونتان را میخورند
جنگ رفت و شهر ما تاریک شد
راه وصل عاشقان باریک شد
خدایا مرگ ما را شهادت و زندگیمان را قدم نهادن در راه شهدا قرار ده