مسئول سپاه مریوان بود
تا صدای بمباران رو می شنید ، از پادگان می رفت بیرون
به جای اینکه برود پناهگاه ، می رفت بین مردم
بچه های سپاه اعتراض می کردند و می گفتند :
خطرناکه ، بیا برگرد پادگان توی پناهگاه
اما گوشش به این حرفا بدهکار نبود
می گفت جایی پناه می گیرم که مردم پناه می گیرن...
...توی پادگان یه زیر زمین امن بود
می گفت : وقتی میام اونجا که مردم هم بیان وگرنه پام رو اونجا نمیذارم
گاهی با جمعیت زیادی از مردم می یومد اونجا
گاهی هم موقع بمباران می رفت و با مردم زیر پل و ... پناه می گرفت
بعد از بمباران هم بر می گشت دفتر کارش...
خاطره ای از سردار مفقودالاثر حاج احمد متوسلیان