بعثی ها آن روز گیر داده بودند که " شما همه اش اهل گریه و دعا و نیایش هستید و لبخند به لبتان نمی آید و اصلا بلد نیستید شاد باشید و افراطی هستید"
شاید این که بچه ها با افسرانی مشغول کار
بودند که دستشان به خون دوستانشان آغشته بود، باعث شده بود که کمتر با آنها
شوخی کنند و بخندند و وقتی شهیدی را پیدا می کردند، روضه می خواندند و
گریه می کردند.
آنها می گفتند:" امام شما هم در هیچ کدام از فبلم ها و تصویرهایی که دیده ایم نمی خندد."
همان روز شهدا به کمکمان آمدند.
یک شهید که عکس امام روی جیبش بود؛ امام داشت می خندید!