خواب و استراحت نداشت.می گفت:" پاسدار یعنی کسی که کار کند،
بجنگد، خسته شود، نخوابد تا وقتی که خود به خود خوابش بگیرد."یک
بار
توی جلسه ی فرماندهان که داشت
روی کالک، شرایط منطقه را توضیح
می داد، یکدفعه وسط صحبتش
صدایش قطع شد.از خستگی خوابش
برده بود.دلمان نیامد بیدارش کنیم.چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد،
عذرخواهی کرد و گفت:" سه چهار روز است که نخوابیده ام."