تبلیغات ویژه همسنگران
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6897 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6981 | baran |
![]() |
61 | 4598 | msn |
![]() |
16 | 1267 | baran |
![]() |
1 | 873 | msn |
![]() |
2 | 1072 | msn |
![]() |
4 | 993 | msn |
![]() |
1 | 868 | msn |

ما خاک می خوریم ولی خاک نمی دهیم
پست نگهبانی اش افتاده بود نیمه شب
سر پست نشسته بود رو به قبله و اطرافش رو می پایید
آروم آروم هم با خودش زمزمه می کرد
... نفر بعدی که رفت پست رو تحویل بگیره
دید مهدی افتاده به سجده
با صورت افتاده بود روی خاک
هر چه صداش کرد ، جوابی نشنید
بلندش کرد
دید یه تیر خورده به پبشونیش و شهید شده
... فکر شهادتش اذیتمون می کرد
غریبانه شهید شده بود
توی تنهایی ، نیمه شب ، بدون اینکه کسی بفهمه
خیلی خودمون رو می خوردیم و ناراحت بودیم
تا اینکه یه شب اومده بود به خواب یکی از بچه ها
بهش گفته بود: نگران نباشید!
همین که تیر خورد به پیشونیم به زمین نرسیده افتادم توی آغوش امام حسین (ع)
خاطره ای از شهید مهدی شاهدی
راوی: همرزم شهید
درباره
شهدا , وصیت نامه و خاطره ,
همسنگران
درباره ما
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
نظرسنجی
شادی روح شهدا صلوات بفرستید؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت