ماشین جیپ کنار تانک ایستاد ، حاج احمد با دو عصا پیاده شد. با دست برجک تان را نشان داد و گفت : این تانک به احترام شما کلاهش را برداشته است.
تبلیغات ویژه همسنگران
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6897 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6981 | baran |
![]() |
61 | 4598 | msn |
![]() |
16 | 1267 | baran |
![]() |
1 | 873 | msn |
![]() |
2 | 1072 | msn |
![]() |
4 | 993 | msn |
![]() |
1 | 868 | msn |
با حاج احمد متوسلیان کار داشتیم
رفتیم اتاق فرماندهی ، اما نبود
یادمون افتاد که روز چهارشنبه است و وقت نظافت
رفتم طرف دستشوئی ها
آنجا بود و در حال شست و شو
رفتم سطل رو ازش بگیرم اما نداد
گفتم: شما چرا حاجی؟!
همین طور که کار می کرد ، گفت:
یادت باشه ! فرمانده موقع جنگ برادر بزرگتر همه حساب میشه
اما در بقیه ی مواقع ، کوچک ترین و حقیرترین برادر اون ها...