![//www.afsaran.ir/media/137225?lid=236766 افسران - سلام بر شهیدان خدایی....](http://media.afsaran.ir/sistUh_535.jpg)
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6791 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6872 | baran |
![]() |
61 | 4487 | msn |
![]() |
16 | 1160 | baran |
![]() |
1 | 771 | msn |
![]() |
2 | 971 | msn |
![]() |
4 | 892 | msn |
![]() |
1 | 758 | msn |
![//www.afsaran.ir/media/137225?lid=236766 افسران - سلام بر شهیدان خدایی....](http://media.afsaran.ir/sistUh_535.jpg)
![](http://media.afsaran.ir/siMpFC_535.jpg)
![//www.afsaran.ir/media/135193?lid=234908 افسران - خرداد؛ ماه خلق حماسه های بزرگ](http://media.afsaran.ir/si96Rj_535.jpg)
![](http://media.afsaran.ir/sipSCg_535.jpg)
![](http://uploadsho.ir/Bahar92/1365255609.jpg)
فرمانده با شور و حرارت مشغول صحبت بود و تقسیم وظایف میکرد و گروه ها یکی یکی توجیه
می شدند.
یکدفعه یادش آمد باید خبری را به قرارگاه برساند. سرش را چرخاند و به یک رزمنده نوجوان گفت:
پاشو با اون موتور سریع برو عقب این پیغام رو بده. رزمنده نوجوان بلند شد.
خواست بگوید موتور سواری بلد نیستم اما فرمانده آنقدر ابهت داشت که نتوانست چیزی بگوید.
دوید سمت موتور و فرمانش را توی دستش گرفت و شروع کرد به دویدن که صدای خنده همه ی
رزمندگان بلند شد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خسته نباشی " آقا " که علمدار انقلابی …
خسته نباشی " آقا " که این همه سال رهبری کردی ما را
خسته نباشی " آقا " که اینقدر زخم زبان میشنوی و مانند جدت علی (ع) تحمل می کنی ؟
مولایم چاه داشت که سر در آن کند و با چاه صحبت کند شما چطور چاه دارید ؟
نگاه می کنم به نامت و می بینم چه زیباست " خامنه ای " ، سرشار از
همان حروف " خمینی " است ، گیرم با یک " آه " بیشتر ...
نگاه می کنم به مرامت و به همین " چفیه " که سالهاست همراه همیشگی شماست ، تا
مبادا فراموش کنیم فکه و والفجر مقدماتی را . خرمشهر و بیت المقدس را ...
اما می دانی !
چفیه خیلی به شما می آید ؛ شما که علمداری ، فرمانده کل قوایی .
هر جا کم می آوریم ،
همین که می بینیم شما رهبر مایی ،
آرام می شویم ...
من می نویسم “ کانال ”… سرمایی ها یاد کولر می افتند ، دیپلمات ها یاد سوئز ،
سیاستمداران یاد شبکه های رسانه ملی اما امام خامنه ای یاد “ حنظله ”می افتد یاد “ کمیل ”
![//www.afsaran.ir/media/124085?lid=224956 افسران - تا کاشف غربت شهیدان گشتیم](http://media.afsaran.ir/sitsfp_350.jpg)
تا کاشف غربت شهیدان گشتیم
مهدیعجل اله فرجه به خدا اگر مجوز می داد
دنبال مزار مادرش می گشتیم
وقتی خواستیم کفش های دوستان را جفت کنیم همه دانستن!!
وقتی خواستیم دست کسی رو بگیریم همه را مطلع کردیم!!
هرکاری کردیم به نیت کمک همه فهمیدن!!
اما چه چیز بالاتر از جان دادن ؟؟
که بودن و هستن کسانی که نخواستن همه بدانند!!!
به جز الله
حـالــش خیـلی بد می شـد...
یک بار خیلی اصرار کردیم که چرا؟
گفت : اگر در میان مین بودی و به خاطر اشتباهی چاشنی مین فسفری عمل می کرد
و دوستت برای این که معبر و عملیات لو نرود،
آن را می گرفت زیر شکمش و ذره ذره آب می شد و حتی داد نمی زد
و از ایــن ماجــرا فقط بوی گوشت کبــاب شده تـوی فضـا می ماند...
تو به این بو حساس نمی شدی ؟ !!!
![](http://media.afsaran.ir/siyFHK_535.jpg)
داخل که شدیم، دیدم بسیجی جوانی توی ستاد فرماندهی نشسته.
گفتم: بچه بلند شو برو بیرون. الان اینجا جلسه است.
یکی از کسانی که اونجا بود، سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت: این بچه، فرماندهی گردان تخریبه!!
![](http://media.afsaran.ir/siXouk_535.jpg)
تهران،گلزار شهدا،قطعه40(سرداران بی پلاک)...
![](http://media.afsaran.ir/sizmek_425.jpg)
شرمنـــــــــده از تو اے پـــــدر شهیـــــــد . . .
که تمـــــــام آرزوهــــــایت را بوسیــــــدے و گذشتــــے . . .و من نــــــگذشتــــــم . . !! و باز نتـــــــــــوانستم بگــــــذرم!!! شرمنـــــــــــــــــده ام . . .!
![](http://media.afsaran.ir/siRXHn_535.jpg)
آغاز تازه ها هستی
بیا که با تو بیاغازم
آن جهانم را
![](http://media.afsaran.ir/siOE3i_300.jpg)
به مناسبت میلاد مادر شهیدان حضرت زهرای اطهر(س) و روز مادر
مادر شهید مفقودالاثر «حمیدرضا مهرایی» میگوید: تولد حضرت زهرا(س) حمیدرضا با پول
توجیبیاش برای من پارچه چادری خرید؛ چادر را سر کردم و پاره شده اما آن را هنوز
هم یادگاری نگه داشتهام.
![](http://media.afsaran.ir/sigY8p_489.jpg)
بوی عطرعجیبی داشت!
نام عطر را که میپرسیدم جواب سربالامیداد.
شهیدکه شد
تو وصیت نامه اش نوشته بود:
به خداقسم هیچگاه عطرنزدم؛هرگاه خواستم معطرشوم،ازته دل میگفتم:
السلام علیک یا اباعبدالله
![//www.afsaran.ir/media/117505?lid=218622 افسران - کجایند مردان بی ادعا](http://media.afsaran.ir/sidbv7_535.jpg)
![//www.afsaran.ir/media/117356?lid=218476 افسران - شهیدی که نماز نمیخواند امّا...](http://media.afsaran.ir/siCbxZ_442.jpg)
باور نکردم و گفتم : لابد می خواد ریا نشه، پنهانی می خوانه ...
وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون، بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم
با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! توی سنگر کمین، در کمینش بودم تا سر حرف را باز کنم . تو که برای خدا می جنگی، حیف نیست نماز نخونی ...
لبخندی و گفت : یادم می دی نماز خوندن رو ! بلد نیسی!؟
نه، تا حالا نخوندم !همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره های شصت دشمن، تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم .توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم. هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد. آرام که کف قایق خواباندمش ...
لبخند کم رنگی زد. با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد...
![//www.afsaran.ir/media/117403?lid=218528 افسران - خاطره بسیار زیبا از حاج همت(نخونی از دستت رفته)](http://media.afsaran.ir/si3nl2_535.jpg)
حاجی داشت حرف می زد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی می کرد.
هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عبادیان کرد و پرسید : عبادی ! بچه ها شام چی داشتن؟ همینو. واقعاً ؟ جون حاجی ؟ نگاهش را دزدید و گفت : تُن رو فردا ظهر می دیم .
حاجی قاشق را برگرداند . غذا در گلویم گیر کرد .
حاجی جون به خدا فردا ظهر بهشون می دیم .
حاجی همین طور که کنار می کشید گفت : به خدا منم فردا ظهر می خورم.
هر انــسانے عطــــــرے خـــاص دارد !
گاهــے برخــــے ،عجیـب بـوے خـــــــدا می دهند ...
![//www.afsaran.ir/media/116672?lid=217900 افسران - داشت شهید میشد ولی دست از شوخی بر نمی داشت.](http://media.afsaran.ir/siOBif_259.jpg)
آتش گرفتم، کسی حاضر نبود یک ظرف نفت رویش بریزد و خلاصش کند؛ چه رسد به آب. توی
شوخی و برخوردهای غیر جدی، مثل گاوپیشانی سفید بود.
با این وصف، وضع آن روز غیر از همیشه بود. خمپاره درست خورده بود جلوی در سنگرشان. هنوز
گرد و غبار ننشسته بود و ترکش های علاف پرپر می کردند که دیدیم یک نفر که گویی صدایش از ته
چاه در می آید، با ناله جانسوزی مرتب می گوید: کمک .. کمک .. کمک کنید! نزدیک رفتیم دیدیم بله،
خودش است. از بس از او رودست خورده بودیم، پایمان پیش نمی رفت. می گفتیم مثل همیشه باز
می خواهد اذیت کند؛ اما چشم مان که به خون روی زمین و سر و وضع آشفته او افتاد، کوتاه آمدیم
و گفتیم: چی شده بیخودی شلوغش کردی؟ و او در حالی که واقعا مجروح شده بود و جفت پاهایش
را گرفته بود و به خودش می پیچید، از رو نرفته و شکسته و بسته می گفت: کمک! کمک به جبهه های
جنگ تحمیلی؛ کمک کنید! درست مثل بچه بازیگوشی که می گویند اگر دل و جگرش هم بیرون بیاید،
با آنها بازی می کند، داشت شهید میشد ولی دست از شوخی بر نمی داشت.
كلاس دوم راهنمايى كه بود، مجلات عكس مبتذل چاپ مى كردند. در آرايشگاه، فروشگاه و حتى مغازه ها اين عكس ها را روى در و ديوار نصب مى كردند و احمد هر جا اين عكس ها را مى ديد پاره مى كرد. صاحب مغازه يا فروشگاه مى آمد و شكايت احمد را براى ما مى آورد. پدر احمد، رئيس پاسگاه بود و كسى به حرمت پدرش به احمد چيزى نمى گفت. من لبخند مى زدم. چون با كارى كه احمد انجام مى داد، موافق بودم. يك مجله اى با عكس هاى مبتذل چاپ شده بود كه احمد آنها را از هر كيوسك روزنامه اى مى خريد. پول توجيبى هايش را جمع مى كرد. هر بار ۲۰ تا مجله از چند روزنامه فروش مى خريد وقتى مى آورد در دست هايش جا نمى شد. توى باغچه مى انداخت نفت مى ريخت و همه را آتش مى زد. مى گفتم: چرا اين كار را مى كنى؟ مى گفت:اين عكس ها ذهن جوانان را خراب مى كند.
به نقل از مادر شهید
![//www.afsaran.ir/media/111670?lid=213434 افسران - عکس / قایقی به سوی بهشت](http://media.afsaran.ir/siGMDn_535.jpg)
![//www.afsaran.ir/media/112641?lid=214235 افسران - جبهه دروازه ی بهشت بود...](http://media.afsaran.ir/sikc6N_535.jpg)
خامنه ای ثروتمندترین رهبر دنیاست!
با این کلکسیون و با این همه ثروت:
ویلا ندارد ، بیت ندارد!
خانه اش به جای فرش ، عرش دارد
و گلیم و چند تکه آسمان!
همه چیز ساده است... مثل خانه زهرا(سلام الله علیها) ، مثل خیمه حسین (علیه السلام)!
حسینیه امام خمینی دارد!
چفیه دارد!
و عصایی که چوبش از شجره طوباست!
و دست مجروحی که
ریشه در " کف العباس " دارد...
![//www.afsaran.ir/media/109863?lid=211826 افسران - آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...](http://media.afsaran.ir/siIEjl_535.jpg)
![//www.afsaran.ir/media/108995?lid=211215 افسران - عاشقانه ترین بوسه](http://media.afsaran.ir/siK7Fc_480.jpg)
![/media/108268?lid=210572 افسران - شهید گمنام](http://media.afsaran.ir/siVKIN_416.jpg)
![/media/108309?lid=210600 افسران - بفرما غذای ِ خاکی :)](http://media.afsaran.ir/siHsqx_403.jpg)
![/media/107433?lid=209879 افسران - سلام متفاوت یک عاشق](http://media.afsaran.ir/siviVO_382.jpg)
![/media/107435?lid=209882 افسران - خوش بحال دل من مثل تو دارد آقا...](http://media.afsaran.ir/siQToa_535.jpg)
![/media/104725?lid=207320 افسران - السلام و علیک یا بنت رسول الله](http://media.afsaran.ir/siEBum_535.jpg)
![/media/104304?lid=207018 افسران - بیسیم چی...](http://media.afsaran.ir/siS9W4_304.jpg)
به گوشی هنوز؟
بگو بچه ها تا میتوانند فشنگ های توسل خرج کنند...
![/media/104041?lid=206800 افسران - ما همه سرباز توایم......](http://media.afsaran.ir/siUuUJ_535.jpg)
خامنه ای سلاله ی زهراست،خامنه ای به مومنان مولاست.
![/media/104085?lid=206828 افسران - شهدا و حضرت زهرا](http://media.afsaran.ir/sik59Z_326.jpg)
شهید حاج احمد کریمی، که هم اکنون در گلزار شهدای علی بن جعفر قم مدفون است درعملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید؛ برای شهید شدن به هر دری زده بود، امّاشهادت قسمتش نمی شد. بعد از عملیّات کربلای ۴ حسابی رفته بود تو هم؛ شب عملیّات کربلای ۵ مصادف شده بود با شهادت حضــرت فاطـــمه (س) حاجی نشسته بود توی سنگر فرماندهی.
توی اون اوضاع و احوال که همه تو تب و تاب عملیّات بودند سراغ مدّاح رو گرفت . راضیشکرده بود تا براش روضه بخونه ، روضه حـــضرت زهــرا (س) ، مدّاح میخوند و حاجی گریه میکرد :
وقــتی که باغ می سوخت صــیّاد بی مـــروّت
مـــــرغ شکســـته پر را در آشـــیانـــه میزد
گردیـــــده بود بود قنــــــفذ همدست با مغیره
او با غــــلاف شـــمشیر این تازیانه مـــــیزد
همون شب بی بی شهادتش رو امضا کرد، صبح عملیّات که اومده بود برای سرکشی خط ،خمپاره خورد کنارش . فقط دو تا ساق پاش سالم ماند.