عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
217 | 6791 | sarbandhay |
![]() |
183 | 6872 | baran |
![]() |
61 | 4487 | msn |
![]() |
16 | 1160 | baran |
![]() |
1 | 771 | msn |
![]() |
2 | 971 | msn |
![]() |
4 | 892 | msn |
![]() |
1 | 758 | msn |
![](http://media.afsaran.ir/simt4f_398.jpg)
عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن: این پسر دومم محمد است، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت.
عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ رفت بگوید این پسر سومم.. سرش را بالا آورد، دید شانه های امام(ره) دارد می لرزد..امام(ره) گریه اش گرفته بود..
فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت:
چهارتا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم...
![/media/95265?lid=199671 افسران - سفره هفت سین......!](http://media.afsaran.ir/siCKG3_422.jpg)
بعضـی هــا هـم سفـره هفتــــ سیـن و یـه قـافـــــ !
هفتــــ سیـن و یـه قـابـــــ عکس . . . !!!
![/media/93489?lid=198208 افسران - عکسی که نصفش در آسمان است...](http://media.afsaran.ir/sioTFo_535.jpg)
جنگ که به پایان رسید، فقط سی و دو نفر از این بچه ها، در این دنیا ماندگار شده بودند...
عکسی یادگاری چند روز قبل از عملیات کربلای چهار...
داشتم عکس های زمان شاه رو می دیدم
برخورد کردم به عکسی که بدجوری به غیرتم برخورد
درسته اون زمان رو درک نکرده و نبودم
اما خیلی خوب می تونم حس و حال هموطنام رو بعد از دیدن اون صحنه بفهمم
حس حقارت ... حس خورد شدن ... حس بی ارزشی ... حس نفرت
حالا اون عکس چی بود؟
توی اون عکس محمد رضا شاه به عنوان شخص اول مملکت خم شده بود و دست ملکه انگلیس رو می بوسید
این عکس رو براتون میذارم تا ببینید
ببینید زمانی چقدر حقیر بودیم
با عصبانیت و حس بدی که داشتم به سرعت صفحات رو ورق زدم
اما با کمال تعجب دیدم مث که این رشته سر دراز دارد
مث که شکسته شدن غرور و ملتمون عزت یکی دو بار نبوده
این شاه نا محترم ما انگار جلو همه باید سر تعظیم فرو می اورده و با حقارت دستشون رو می بوسیده
این عکسها هم بخش دیگری از شاهکارهای این شاه بی هویتمون بود
دیگه تحمل نداشتم
کتاب رو بستم و رفتم سراغ عکس های امام
عکسا و نوشته ها و ابهتش ، غرور خدشه دار شده ام رو تسلی داد
توی عکسای امام خبری از حقارت و پستی جلوی دشمن نبود
توی عکسای امام و مردای انقلابی عزت دیدم
توی دلم احساس غرور کردم و به سرزمین آزاد شده از استکبار شاهنشاهی بالیدم
توی همین ورق زدنها خاطره ای دیدم
طرف به امام خمینی گفته بود: یارانت کجان که دل بهشون خوش کردی؟
امام فرموده بود: سربازان من توی قنداقه ان
شاید اون یارو خندیده باشه
اما همون قنداقه نشین ها سال 57 ثابت کردند امام بیراه نگفته
انگار یه حسی بهم گفت ، امام به تو هم امید داشته
تو رو هم از زمان قنداقه بودن باور کرده
واسه همین قلمم رو برداشتم و زیر عکس امامم نوشتم:
فکش اذیتش می کرد.
دکتر معاینه کرد و گفت«فردا بیا بیمارستان.»
باید عکس می گرفت.
عکسش که آماده شد،رفتیم دکتر ببیند.
وسط راه غیبش زد.
توی راه روهای بیمارستان دنبالش می گشتیم.
دکتر داشت می رفت.
بالأخره پیداش کردم.
یک پیرمرد را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا...
راوی: همسر شهید مهدی باکری
مؤمن دنبال فرصته تا ثواب جمع کنه...
از این موقعیت ها و کارهای خوب اطرفمون زیاده
مواظب باشیم ازشون غافل نشیم